ذهن زیبای من

چیزهایی که فکرم را مشغول می کند...

۶ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

آخرین نکات و جمع بندی

نترسید! 

برای کنکور که جمع بندی نمیخوام بکنم! 

صرفا جمع بندیست برای سال 94 و تعدادی چیز که ترجیحا همه را در همین پست یکجا مینویسم!

 

امسال برای من مساوی بود با خواندن 40 کتاب یعنی ماهی حدودا 3.3 کتاب و دیدن 24 فیلم یعنی هر دو هفته یک فیلم! آمار بدی نیست اما باید در سال 95 آمار کتابهایم به 52 برسد. هر هفته یکی! حتی شایدم بیشتر! 

 

دورهمی مهران مدیری رو دیشب دیدید؟ اونجایی که می گفت: 

یارو تا دیروز گاو تو جاده میدیده میرفته گازش میزده؛ بعد الان وجترین شده! 

توهین به گیاهخواران نشود که من خودم هم خیلی گوشت دوست نیستم؛ اما ، این مد و پزی که برخی دوستان در گیاهخواری دارند، حال آدم رو بهم میزنه! 

راستی همونطوری که قبلا تو وب یک مترسک گفتم: امیدوارم مدیری دوباره مدیری بشه! 

  

ممنونم از یک آشنا به دلیل پست اخیرش! یکی از بهترین دوستامی توی بیان! علاوه بر دوست (که امیدوارم جسارت نکرده باشم در انتخاب کلمه دوست) یکی از اونایی هستی که همیشه دوست داشتم و دارم که اونجوری باشم! با علم... متکی به خود.. با فضاییها حرف زن(!)... و در یک کلام خفن!  راستی هی یادم میره بهت بگم! شازده کوچولو رو خوندم و در یک کلام فوق العاده بود! حتما پستی راجع بهش خواهم نوشت!

  

 دیگه فعلا چیزی یادم نمیاد! 

ان شالله سال 94 عالی بوده و 95 عالی تر باشه؛ برای همه! 

(آخه سالی که تحویلش ساعت 8 صبه و 14 فروردینش شنبه، واقعا چی میخاد بشه!! )

۱۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۲
yalda shirazi

کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش

فلکه کوزه گری (**) -سفال فروشی - ظهر - نزدیک عید

 

 - آقا این لیوانای سفالیتون چند؟

 - اینا دونه ای چهار تومن. حالا... سه تومن.

 

  

چند دقیقه بعد: 

 

 - آقا چند شد؟

 - چند تا برداشتی؟

 - دو تا.

 - خو... پنج تومن بده.

 

 

 

+ به نظر شما چرا از دونه ای چهار تومن، رسید به دونه ای دو و پونصد؟

 

 

 *عنوان اشاره دارد به این رباعی خیام:

در کارگه کوزه گری رفتم دوش

دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش

ناگه یکی کوزه برآورد خروش

کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش

 

و همچنین اشاره داره به من کوزه خر،  و اون آقایی که هم کوزه گر بود و هم کوزه فروش!

 

**فلکه کوزه گری شیراز، یه میدونه که توش سه تا کوزه بزرگ هست و از توشون هم آب میاد بیرون! و کنار فلکه چند تا مغازه کوزه فروشی هست.

۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
yalda shirazi

بالاخره

رک بگم؛ هیچ کدومتون به هیچ دردی نمی خورید.

.

.

نگران بودم که کی میخواید این جمله رو بگید.

دیر شده بود.

 

۱۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
yalda shirazi

این چهارشنبه های دوست داشتنی

این چهار ، چهارشنبه ی گذشته، بهترین چهار شنبه های عمرم بوده اند. (به این دلیل که یادم نمیاد قبلیاشون چطور بودن! 😂😂) و این کلاس حافظ شناسی، بهترین کلاس عمرم. (همه ی کلاسای عمرم رو یادمه و قطعا این بهترینشه!) و این پانزده تومان شهریه، بهترین پانزده تومانی که در کل عمرم خرج نموده ام! 

تنها کلاسی بوده، که با ذوق خاصی آماده شده ام، رفته ام و شرکت کرده ام و برگشته ام. بدون خستگی یا تنبلی یا هر چیز دیگری!

اصلا شما بگویید؛ کلاسی که توی خود حافظیه، درباره خود حافظ و غزل هایش، در بعد از ظهر های زیبا و خوش آب و هوا ، با بوی گیاهان نوشکفته، با هم کلاسی هایی عمدتا خیلی بزرگتر(!) ، با شیرینی ها و شکلات های آخر کلاس، با استادی دوست داشتنی و به نظرم خوشتیپ!(موهاشون سفیده. مشکوک نشید!) برگزار می شود، اصلا میتواند غیر از عالی چیز دیگری باشد، انصافا؟ 

+ گندم جان نیومدی... نیومدی... خیلی حیف شد! 

++ این کلاس رو به خیلی ها پیشنهاد کردم و هیچ کس، تاکید میکنم، هیچ کس نیومد! فقط میگم که واقعا ضرر کردن. (این قسمت رو منظورم شما نیستی گندم عزیز) عوضش خودم میرم و عشق میکنم سر کلاسا...

+++ حافظ عشقم عمرم نفسم! 

۱۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
yalda shirazi

عطسیجات

الان عطسه کردم؛ لبم ترک خورد.

یاد اون دیالوگ یکی از بیمار های سریال پرستاران افتادم که می گفت:

یه بار عطسه کردم ؛ دنده ام شکست...!

حالا خدا رو شکر که لب من نشکست. والا! 

+ آیا کس دیگه ای هم هست که مثل من عاشق پرستاران بوده باشه؟ در این حد که دیالوگ های خوبش رو برای خودش نوشته باشه؟ (اصلا باید یه پست راجع به سریالهای قدیمی محبوبم که از تلویزیون پخش میشد بنویسم...!)

۱۶ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
yalda shirazi

برکینگ نیوز

شب - درون اتوبوس :

بغل دستی (با هیجان زیاد) : وااااای .... تارااااا.... یه خبر....

.

.

.

.

.

پونه سگ خریده! 

من: :| 😐

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱
yalda shirazi