چندباری پیش اومده که وقتی عدم رضایتم از شرایط موجود، از شرایط زندگی تا سلامتی و غیره، رو گفتم، از سمت دیگران و حتی گاهی از طرف وجدان خودم، متهم شدم به ناشکر بودن. به اینکه ببین بقیه همین‌رو هم ندارن. چرا به همین قانع نیستی؟

این من رو به فکر فرو می‌‌بره. چرا باید همیشه خودم و شرایطم رو با آدمهایی که بدتر از من هستن مقایسه کنم؟ چرا یک بار نیام مثلا خونه‌ام رو با خونه فلان پولدار مقایسه کنم و درخواست خونه ای که حداقل کلش برای منه و توش آرامش دارم رو داشته باشم؟ و باید همیشه خودم رو با بی‌خانمان‌ها مقایسه و خدا رو شکر کنم که لااقل من یه سقفی بالاسرم هست؟ 

خیلی وقت‌ها با همین جمله آخر، درخواست و آرزوم رو سرکوب کردم/کردن و به اون اسم غُر دادم/دادن و این برام سوال شده که مرز بین ناشکری و درخواست ساده (از خدا، سرنوشت، تقدیر و ...) کجاس؟ اصلا آیا باید خودم رو مقایسه بکنم؟ 

از کجا تشخیص میدیم که یه کسی زیاده خواه، ناشکر و ناقانعه و یه کس دیگه، بلندپرواز، تلاشگر و تسلیم‌نشو؟