ذهن زیبای من

چیزهایی که فکرم را مشغول می کند...

۶ مطلب در اسفند ۱۳۹۹ ثبت شده است

پایان ۹۹

به رسم چند سال اخیر، از امسال و برنامه‌های سال آینده میگم.

آره، می‌دونم. امسال خیلی سال خوبی نبود از خیلی از جهات برای بیشتر مردم دنیا. اما به شخصه ۹۸ رو سال بدتری از ۹۹ می‌دونم. ۹۹ سختی داشت اما در کنار این سختی‌ها، اتفاقات خوبی هم رخ داد. اولین درآمد ارزیم رو داشتم و فیلم‌هایی رو ساختم و تو کانال یوتیوب گذاشتم. دو تا کار برای کلاس فیلمسازی نوشتم و ساختم که با تشویق استاد همراه شد و خیلی حس خوبی داشت موفقیت تو یه رشته کاملاً متفاوت. اما سفر نتونستم برم به دلایل بسیار واضح! تجربه چند تا جلسه فیلمبرداری و عکاسی بسیار بسیار جالب و آموزنده بود. با دوستی یه بیزینس کوچولو راه انداختم و کلی تجربه کسب کردم اما به احتمال خیلی زیاد باید ببندمش که حالا تو پست های بعد راجع بهش میگم. یه ایده دیگه داشتم که فعلا اوایل راهه و چیزی معلوم نیست خیلی، اما با بازخوردهای خیلی مثبتی همراه بوده.

امسال مجبور شدم که انگلیسیم رو تقویت کنم! حدودا upper intermediate هستم که بد نیست، اما به قول شکسپیر بس ناشادم از اینکه نمیتوانم حرفهام رو بیان کنم! و این نیاز رو بعد سالها دیدم که باااید سطح زبانم رو ببرم بالاتر.

همچنین به خاطر همین ایده‌های بیزینسی، امسال خیلی بیشتر از کسب و کار راه انداختن آگاه شدم، دوره دیدم طوری که حتی مشاوره هم میدم! به اونایی که اول راه هستن و کمکشون میکنم که مثل ما اشتباه راه رو شروع نکنن.

امسال با وجودی دوری از انسان‌ها، خیلی خیلی بیشتر نوع انسان، مخصوصا اطرافیان و خودم رو شناختم که واقعا قابل توجه بود!

برای ۱۴۰۰ اینها رو می‌خوام: 

سلامتی، شادی و پول برای همه از صمیم قلب

بهتر شدن زبانم

پیشرفت عکاسی و فیلمبرداری

ساخت اولین فیلم و چاپ اولین داستانم!

داشتن درآمد قابل توجه ارزی و ریالی!

یادگیری بیشتر و بیشتر هنر از همه جهات! 

و اگر ممکن باشه، سفر و سفر!

۱۴۰۰ مبارک!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
yalda shirazi

متهمم به چهار فقره قتل عمد

من خیلی سعی می‌کنم آدم درستی باشم؛ مهربون باشم، به کسی آزار نرسونم، تو عصبانیت کاری نکنم، حق همه موجودات عالم رو رعایت کنم و به معنای واقعی کلمه، آدم باشم. اما وقتی دیدم حمله کردن به عزیزترین داشته‌هام و با حرف حساب هم نتونستم قائله رو ختم به خیر کنم، با قلبی آکنده از درد، مجبور شدم یکی یکی رو با دست‌های خودم بکشم. 

‌‌

+مورچه‌های خیلی خیلی ریز حمله کردن به کابینت وسایل شیرینی‌پزیم. توی همه‌چی رفتن، شکر، مغزها و غیره. اولین باری نبود که میومدن، ولی وقتی دیدم که حتی سم پاشیدن و دور کردن شیرینی‌جات از دسترس‌شون هم نتونست کمکی بکنه واقعا ناراحت شدم. همه رو دور کردم اما مجبور شدم چهارتا رو له کنم. خیلی دوست داشتم همه‌چی مرتب و منظم باشه مثل خونه بقیه، اما حشرات موذی خیلی زیادن و واقعا کاری نمیشه کرد:(

++باید بگم محکومم یا متهمم؟ چندباری هم سرچ کردم ولی جوابی نگرفتم (و میترسم از عواقب سرچ این کیوردها در گوگل!). اگر وکیلی اینجا رو میخونه ممنون میشم توضیح بده! دنبال یه عنوان کوبنده و جذابم با همین عبارت!

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
yalda shirazi

بلوغ

این بار وقتی تو فیلم‌های پیشنهادی یوتیوب، برنامه ۳۵ روزه ورزش و رژیم برای لاغری به همراه نتایج واقعی رو دیدم، کمی فک کردم که خیلی خوبه. اما بعد منصرف شدم، نه به خاطر اینکه نمیتونستم هر روز ورزش کنم، به این خاطر که فکر کردم برای ساختن یه بدن این مدلی، باید کل سبک زندگی رو عوض کرد و با چهل روز رژیم و ورزش و بعدش هم کنار گذاشتن هیچ فایده‌ای نداره و مهم‌تر اینکه هنوز کلی چیز خوشمزه تو دنیا هست که تست نکردم. پس... خیلی راحت بی‌خیال شکم صاف شدم!

فک کنم به این مرحله از زندگی، بلوغ میگن! 😄

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
yalda shirazi

پیشنهادات!

هر وقت کتابی خریدین، تاریخ خرید، قیمت، مشخصات و داستانی که ممکنه پشتش باشه (مثلاً یهویی کتابی که دنبالش بودم رو پیدا کردم و ...) رو یه گوشه از کتاب بنویسین. خیلی خیلی حس خوبیه وقتی چند سال بعد این چیزا رو می‌خونید. 

گرفته‌شده از خانه‌تکانی ۹۹!

+شما دیگه چی پیشنهاد میدین که اضافه کنیم به لیست بالا؟!

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
yalda shirazi

The importance of letting go of what no longer serve you

انگلیسی زبان‌ها یه گفته دارن که Purge what doesn't serve you anymore! یعنی هر چیزی مناسبت نیست، به دردت نمیخوره و فایده‌ای برات نداره رو بنداز دور. ممکنه قبلاً خیلی مفید بودن و خیلی به کار میومدن، اما دیگه شرایط عوض شده و باید ضمن تشکر و قدردانی، ازشون خداحافظی کرد!

این شد که من تصمیم گرفتم توی روابطم تجدید نظر کنم. یه مدت زمان طولانی رو انتخاب کردم و صبر کردم ببینم آیا کسی به جز وقتی که کاری داره، بهم پیام میده یا نه. و تنها یک نفر بود که بهم پیام داد. بنابراین من هم تصمیم گرفتم عین خودشون رفتار کنم. با هر کسی عین خودش. لازم به ذکره که این امتحان رو قبلا هم برای چند ماه انجام داده بودم و بیاین واقع بین باشیم، اگر ما واقعا برای کسی اهمیت داشته باشیم، بعد سه ماه یه پیام میده که لااقل احوال بپرسه. پس یه عده بلاک شدن، یه عده از لیست اهمیت من اومدن بیرون. و هر کسی احوالم رو پرسید، احوالش رو میپرسم. کار داشت و بدون سلام علیک خواست کاری رو مفت براش انجام بدم، منم مثل خودش رفتار میکنم. فک کنم ۲۵ سال زندگی توی شرایط رودرواسی و احترام الکی به کسی که نمی‌فهمه، بس باشه!

....

دو تا از دوستان دوره مدرسه رو خیلی وقتی خبری ازشون ندارم. نزدیک هشت سال. و تو این سالها خیلی سعی کردم ازشون خبر دار بشم، زنگ زدم (خاموش بودن)، توی فیسبوک و تلگرام و هر جایی که میشد گشتم و پیام دادم اما جواب ندادن، از کسایی که میشناختنشون و باهاشون در ارتباط بودن خواستم که بهشون بگن که من دنبالشون هستم اما یا نگفتن یا اونا براشون مهم نبود.به نظرم دیگه بسه. حتما نمیخوان با من ارتباط داشته باشن! اگر واقعا میخواستن، مثل اون یکی دوست خودش من رو پیدا میکرد، منی که راه‌های ارتباطی باهام برخلاف اونها،از ۱۲ سال قبل عوض نشده! پس این دو هم بای بای!

....

میخام از همه پروژه ها و کارهای نیمه تموم، کارهایی که مفتی مفتی انجام دادم و یه عده سودش رو بردن و من واقعا مفت انجام دادم. مفت یعنی کاملا مفت، بدون هیچ دستمزد. و اعتبار و سودش برا دیگران رفت، از همه اینها بیام بیرون. مثل بیرون اومدن ارتش انگلستان از افغانستان، اینها خیلی زیادن و نیاز به زمانبندی و برنامه‌ریزی دارن! امیدوارم بتونم قبل ۱۴۰۰ این رو هم تموم کنم. 

...

یه قدم برداشتم برای اینکه تو رودرواسی نباشم و حقم رو بگیرم. که سخت بود، اما جذاب. واقعا این باید یه جایی تموم بشه.

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
yalda shirazi

یک سال با کرونا

گوشی، کارت اتوبوس، پول 

این سه تا رمز خاصی نیستن! قبل از خروج از خونه، عادت داشتم OCD وار، سه چهار بار این عبارت رو تکرار کنم تا وقتی بیرونم، چیزی یادم نرفته باشه. 

الان دقیقا یک ساله، که دیگه این رو نگفتم.

...

از پاییز و زمستون حرف آنفولانزا و اینکه ماسک بزنید تا نگیرید و امسال خیلی بیماری سخت هست زده میشد. منم که با اتوبوس رفت و آمد می‌کردم ماسک می‌زدم و می‌دیدم که همکلاسی‌ها طور خاصی نگام میکنن. تا روزی که دوستم گفت مگه مریض شدی که ماسک میزنی؟ گفتم نه زدم که مریض نشم. اما با یه لحن خاصی این رو گفت. طوری که حس کردم کمی مسخره کردن توشه! 

گذشت تا یک اسفند ۹۸. چند روزی بود که حرف این بیماری جدید، جدی‌تر زده می‌شد. اما هنوز هیچ هشدار و پیشگیری خاصی اعلام نشده بود. کلاس رو با نگرانی زیادی رفتم و با خودم غر می‌زدم که اگر ماسک بزنی مردم مشکوک نگات میکنن و اگر هم نزنی، احتمال مریضی خیلی زیاده و ناراحت بودم که چرا کلاس رو کنسل نکردن. اما تو راه برگشت، پیام‌هایی از کلاس‌ها، جلسه‌ها و برنامه‌های مختلف اومد که تا اطلاع دوباره، تعطیل و مجازی میشن. و این آخرین کلاس حضوریم شد!

حالا یک ساله که همه مجبور به ماسک زدن و رعایت مسائل بهداشتی هستن. این یک سال نشون داد که چقدر خیلیا چیزای بدیهی مثل شست دست وقتی میان خونه رو رعایت نمی‌کردن! چقدر وقتی می‌گفتیم کلاس‌ها رو مجازی کنین، آیه یأس میخوندن و فقط میخواستن وقت بقیه رو تلف کنن و حالا دیدیم که خیلی چیزها می‌شد! و اینکه چقدر روبوسی و دست دادن (مخصوصاً روبوسی) کار الکیه و خدا رو شکر که لااقل فعلا، کمتر اینا رو می‌بینیم. 

*این یک سال تعداد مرگ و میر خیلی زیاد بود. مرگ و میر غیر کرونایی هم همینطور. نمی‌دونم چرا، ولی حس میکنم یه جور تحول توی طبیعت و همه چیز داره رخ میده. 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
yalda shirazi