من سرسخت ترین آدم زندگی خودم هستم. به سختی میتوانم خودم را قانع کنم.

مدتها بود که فکر میکردم که آدم بی اراده ای هستم؛ هیچ تصمیمی را به سرانجام نمی رسانم و توانایی به ثمر رساندن اهدافم را ندارم. اما دو اتفاق اخیر باعث شده که کمی نسبت به خودم منعطف شوم و کورسوی امیدی در دلم به وجود آمده که: "نه... مثکه میتونم! اونقدرها هم بی اراده نیستم!"

اولین قضیه، سوسیس است! مدتی بود که بعد از خوردن سوسیس،صورتم جوش های وحشتناکی میزد. طوری که باعث شد که من، یکی از ارادتمندان سوسیس، حالا تبدیل به یکی از مخالفانش شوم! میزان استفاده از سوسیس به شدت در رژیم غذایی من کاهش یافته!

اما دومین و مهم ترین قضیه، عدم خوردن پفک، در یک ماه اخیر است! اگر میدانستید که من چقدر عشق پفک بوده و هستم، قطعا شما هم مثل خانواده فکر میکردید که "لابد یک چیزیم شده!" علت این یکی هیچ ربطی به سلامتی ندارد. یه نوع اعتراض و اعتصاب خاموش است که هیچ کس به جز خودم از علت آن خبر ندارد و خبر نخواهد یافت! شاید هم نوعی ریاضت باشد. نمی دانم تا کی ادامه خواهد داشت. یعنی میدانم! باید کاری را انجام دهم و بعد از آن، قطعا یک کارتن پفک می گیرم و یک جا آن را خواهم خورد! این خط، این نشان! اما ممکن است کمی طول بکشد. ( هر وقت موفق شدم،عکسش را پست خواهم کرد. )

بعد از قضیه دوم، به این اخلاق خودم کامل آگاهی یافتم که من اگر از کسی یا کاری متنفر یا عصبانی شوم، میزان اراده ی خونم به شدت بالا می رود و به همان میزان از اهمال کاری خونم کاسته می شود! عجیب اینکه این نفرت نه تنها باعث عقب افتادن من از زندگی نمی شود که خودش عامل اصلی پیشرفت من است!

به نظرم می آید که در همه ی مردم این بالعکس است. همه از تشویق شدن خوشحال می شوند و باعث افزایش بازدهی در عملکرد آنها می شود. بعضی ها هم با رقابت این اتفاق برایشان می افتد. و در اندکی این نیرو، نیروی انتقام است! اما در من کاملا متفاوت است! 

خوشحالم که چیزی وجود دارد که من با آن، این همه موفق می شوم!

خوشحالم که توانسته ام خودم را کمی قانع کنم که بی اراده نیستم... فقط آن نیروی محرکه (نفرت) باید باشد تا به طور خارق العاده ای، سخت کوش شوم!

 ای کاش این نیروی انگیزشی در این کار واجب هم به نحوی به سراغم بیاید، تا بتوانم زودتر موفق شوم!

  

  

  

  

+یک سال از نوشتن پست سرآغاز گذشت...