گوشی، کارت اتوبوس، پول
این سه تا رمز خاصی نیستن! قبل از خروج از خونه، عادت داشتم OCD وار، سه چهار بار این عبارت رو تکرار کنم تا وقتی بیرونم، چیزی یادم نرفته باشه.
الان دقیقا یک ساله، که دیگه این رو نگفتم.
...
از پاییز و زمستون حرف آنفولانزا و اینکه ماسک بزنید تا نگیرید و امسال خیلی بیماری سخت هست زده میشد. منم که با اتوبوس رفت و آمد میکردم ماسک میزدم و میدیدم که همکلاسیها طور خاصی نگام میکنن. تا روزی که دوستم گفت مگه مریض شدی که ماسک میزنی؟ گفتم نه زدم که مریض نشم. اما با یه لحن خاصی این رو گفت. طوری که حس کردم کمی مسخره کردن توشه!
گذشت تا یک اسفند ۹۸. چند روزی بود که حرف این بیماری جدید، جدیتر زده میشد. اما هنوز هیچ هشدار و پیشگیری خاصی اعلام نشده بود. کلاس رو با نگرانی زیادی رفتم و با خودم غر میزدم که اگر ماسک بزنی مردم مشکوک نگات میکنن و اگر هم نزنی، احتمال مریضی خیلی زیاده و ناراحت بودم که چرا کلاس رو کنسل نکردن. اما تو راه برگشت، پیامهایی از کلاسها، جلسهها و برنامههای مختلف اومد که تا اطلاع دوباره، تعطیل و مجازی میشن. و این آخرین کلاس حضوریم شد!
حالا یک ساله که همه مجبور به ماسک زدن و رعایت مسائل بهداشتی هستن. این یک سال نشون داد که چقدر خیلیا چیزای بدیهی مثل شست دست وقتی میان خونه رو رعایت نمیکردن! چقدر وقتی میگفتیم کلاسها رو مجازی کنین، آیه یأس میخوندن و فقط میخواستن وقت بقیه رو تلف کنن و حالا دیدیم که خیلی چیزها میشد! و اینکه چقدر روبوسی و دست دادن (مخصوصاً روبوسی) کار الکیه و خدا رو شکر که لااقل فعلا، کمتر اینا رو میبینیم.
*این یک سال تعداد مرگ و میر خیلی زیاد بود. مرگ و میر غیر کرونایی هم همینطور. نمیدونم چرا، ولی حس میکنم یه جور تحول توی طبیعت و همه چیز داره رخ میده.
واقعا این یک سال خیلی عجیب بود...جنگ بیولوژیکی که میگفتن تو کتابا ازش اتفاق افتاد...چیزایی تجربه کردیم که به مخیله مون هم خطور نمیکرد...
فقط امیدوارم تموم شه:(