این روزهای آخر 95، به دید جدیدی از دو صفت در خودم رسیدم.
وقتی که مشغول مرتب کردن کاغذ های سال های قبل بودم، علاوه بر دفتری که مشخصا برای لیست کردن آرزوهایم دارم، به لیست های خریدی هم رسیدم که به نحوی آرزوهای من هستند. مثلا لیست خرید کتاب که مربوط به سال 94 بوده و در همان زمان کمتر تیک خورده؛ اما متوجه شدم که بسیاری از آیتم هایش در سال 95 خریده شده. در واقع من به بسیاری از آرزوهایم رسیده ام. منتها نه در موعدی که دوست داشتم. همین باعث شد که به دو نتیجه ای برسم که از قبل هم میدانستم اما سعی در رد آن داشتم: اینکه من آدم صبوری نیستم. و اینکه آرزو ها و خواسته های ما، برآورده می شوند، اما شاید نه به زودی! همین مورد دوم خودش باعث ایجاد سوال های جدیدی در ذهن من شد: بسیاری از آرزو ها و آمال، تاریخ مصرف دارند. اگر برآورده شدند که شدند، وگرنه تاریخ انقضایشان سر می رسد. بسیاری از آرزوها اصلا مربوط به بازه ی خاصی از زندگی هستند؛ مثلا دوره ی جوانی. و بعد از این دوره یا لذتی ندارند یا آنقدر ها ارزشمند نخواهند بود. پس آیا اصلا دیر رسیدن به آرزوها هم ارزش دارد؟ همین سوال باز به مورد اول بر میگردد: اصلا صبر در چنین مواردی چه نقشی دارد؟ شاید صبور نبودن من خیلی هم بد نباشد. شاید در بعضی موارد اصلا نباید صبر داشت!
صفت بعدی، زیر صفر بودن اعتماد به نفس ام بود. همیشه، مخصوصا در مکان های جدید و در ارتباط با آدم های جدید، تا بخواهم با شرایط خو بگیرم، کمی طول می کشید. و اگر اشتباه کوچکی انجام می دادم؛ تا آخر عمر خجالت می کشیدم و خودم را سرزنش می کردم. همین باعث می شد که خیلی دوست نداشته باشم که محیط های جدید را ببینم. اما روز یکشنبه، به طرز عجیبی متوجه شدم که اعتماد به نفس ام در برخورد با محیط های جدید شدیدا بالا رفته. علتش را نمی دانم اما باعث شد که در آن روز احساس خجالت نکنم و حس خوبی نسبت به خودم داشته باشم. امیدوارم این افزایش اعتماد به نفس، تا آخر همراهم باشد! چون همین یک روز خوب چنان حسی داشت که فراموش نخواهم کرد!
***
در آخرین پست سال 94، چنین هدفی را برای خودم مشخص کردم:
باید در سال 95 آمار کتابهایم به 52 برسد. هر هفته یکی! حتی شایدم بیشتر!
اما نتیجه ی آن: خوشبختانه برعکس بیشتر اهدافی که میگذارم و آخر هم به آنها عمل نمیکنم، به این یکی خیلی خوب عمل کرده ام! خواندن 58 عنوان کتاب جدید! خیلی از این بابت خوشحال هستم! چون هم از معدود دفعاتی است که به هدفم عمل کرده ام و هم اینکه 58 کتاب جدید، حس خوبی به من می دهد! شما را نمیدانم!
تعدادی پست راجع به عناوینی که امسال خوانده ام و امتیاز بالایی از من گرفته اند را قبلا در وبلاگ منتشر کرده ام. اما نام چند تایی که به نظرم خوب و خیلی خوب بوده اند (یعنی از متوسط بهتر) اما پستی برایشان ننوشته ام را اینجا می نویسم. شاید به درد کسی خورد! (اگر اطلاعات بیشتری از هر کدام می خواهید؛ در کامنت ها ذکر کنید. تا جایی که بتوانم توضیح خواهم داد.)
- مترجم دردها
- از کوچه رندان
- سوکورو تازاکی بی رنگ و سالهای زیارتش
- بابا گوریو
- آقای پیپ
- جزیره سرگردانی
- هزار خورشید تابان
- حافظ در آن سوی مرزها
- ابن سینا
- من و حافظ
- لندن، شهر چیزهای قرمز
- جنس ضعیف
- سمفونی مردگان
- سال بلوا
- دختر کشیش
- روزنامه پاکستان
- در بهشت شداد
- جایی که ماه نیست
- وقتی نیچه گریست
- زبان و تفکر
- همه جا پای پول در میان است
- و ....
اما هدف سال 96 چه؟ هدف که زیاد هست! اما من سعی میکنم امسال حداقل دو سفر تنهایی به دو تا استان داشته باشم. یکی از آنها حتما بندر عباس و جزیره های بی نظیرش، مخصوصا هرمز زیبا خواهد بود! ان شالله!
+پست قرار بود 30 اسفند منتشر بشه، اما نمیدونم چرا در حالی که هنوز نصفه بود، 29 ام منتشر شد. معذرت از کسایی که کامنت گذاشتن.
++ موقعی که داشتم پست رو می نوشتم، عیدیم گیرم اومد!!! پس دیگه سال نو مبارکه!
+ باز خوبه که رسیدی!