بعد از اون پست قبل، امروز من پست جدید خویش را دریافت نموده و مدیر شدم! :)
البته جای اون مدیر توصیفی رو نگرفتما! مدیر سطح دوم شدم!
جلسات قبل هر چی من میگفتم این ایده خوب نیست، من تحقیق کردم کسی گوش نمیداد. اما امروز بر همگان واضح شد که ایده خوب نیست!
کلاً مشغولیات ذهنی زیادی راجع به تیم و ایده و کار و غیره داشتم اما چیزی به کسی نمیگفتم. چون به این نتیجه رسیده بودم که توی زندگی حرفهای ترجیحاً احساسات و این مشغولیاتی که ممکنه همکارا فک کنن نمیخوای بیای و داری خارج میشی رو نباید گفت. امروز کمی قصه بازتر شد و دیدم نظر بقیه هم عین نظر منه! که یا رومی روم یا زنگی زنگ! یعنی تکلیفمون رو مشخص کنید آقا! چه وضعشه!
کمتر از یک هفته قبل راجع به همین افکار و نظرها با خانواده صحبت کردم. انگار کائنات هم شنید و دست به کار شد!
حالا قضیه این شده که من بهعنوان مدیر میتونم خیلی از این ابهامات و کجفهمی ها رو رفع کنم و در واقع کاری کنم که یا بیفتیم رو غلتک یا غلتک بیوفته رومون! یعنی از این برزخ خلاص شیم خلاصه و من خیلی قوی دارم از همین الان این کار رو میکنم. چون الان سمت دارم و دستم بازه و راحت میتونم سوال کنم و جواب بخوام و کسی نمیگه به تو چه!
ان شالله به زودی تکلیف همهچی رو مشخص میکنم.
خلاصه که کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من و یا مردی از خویش برون آید و کاری بکند!
+برام دعا کنید.
++ایشالا که من مثل کامنت خمار مستی پست قبل نمیشم!
+++ پیام دادم به یکی از دوستام و قضیه رو توضیح دادم بهش. میگه: من اگه یه کارهای بودم تو رو همه کاره میکردم! میگم: واقعاً؟ میگه: ها! تو مسئولیتپذیریت خیلی بالاس. منم باورم نمیشه اینقد خوب باشم!!!
++++بچهها خودشون من رو انتخاب کردن. یعنی حتی کاندید هم نشده بودم! به بچههای تیم گفتم درسته من خیلی خوب و خوشگل و اینام ولی اصلا دلیل نمیشه کوتاه بیام! سختٰگیرم و وقتی میگم تا فلان موقع، بااااید کار رو بهم تحویل بدین! گفتن باشه ولی من باور نمیکنم!
+++++کردیت عکس پست: https://www.tropicalavenue.com/blog-1/girlboss