ذهن زیبای من

چیزهایی که فکرم را مشغول می کند...

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

پایان 96

در آخرین پست سال 95، چنین هدفی رو مشخص کردم:

اما هدف سال 96 چه؟ هدف که زیاد هست! اما من سعی میکنم امسال حداقل دو سفر تنهایی به دو تا استان داشته باشم. یکی از آنها حتما بندر عباس و جزیره های بی نظیرش، مخصوصا هرمز زیبا خواهد بود! ان شالله!

 خدا رو شکر به دو استان سفر کردم. اما متاسفانه تنهایی نه! یکی تهران بود که به شدت خوش گذشت! و اولین سفری بود که من به نحوی تور لیدر بودم و همسفران کلی تعریف کردن که چقدر برعکس همه سفرهامون، این یکی عالی بوده!

و سفر دوم هم به بندرعباس و هرمز رفتم! چقققققققدر عالی بود... خیلی خوش گذشت. کلی چیزهای جدید، طبیعت زیبا چه هرمز و چه قشم (که خیلی ها رفتن ولی فقط خرید کردن و از طبیعتش چیزی ندیدن.) میخواستم سفرنامه‌اش رو بنویسم. شاید سال جدید نوشتم!

کمی هم فارس‌گردی کردیم. کازرون (شاپور)  و جهرم گردی. هر دوی این‌ها هم واقعا عالی بودن. 

سال 96 از نظر سفر بسیار سال خوبی بود. ان‌شالله سال 97 اولین سفر تنهاییم رو میرم و دوست دارم یه مدت مثلا یک ماه توی جزیره هرمز زندگی کنم! 97 احتمالاً یه سفر به بوشهر و سفری دوباره به بندرعباس خواهیم داشت و چابهار و کل سیستان و بلوچستان هم توی لیستمون هست!

     

    

سال 96 اولین حقوقم رو گرفتم. هم دورکاری کردم هم فریلنسری و هم کار تیمی! تجربه‌های بسیار خوبی بودن. مخصوصاً تجربه کار تیمی که چقدر به من گوشزد کرد که غیراجتماعی‌ام! و همین اواخر مدیر هم شدم (پست‌های قبل رو بخونین!). برای اولین بار در مصاحبه‌ای اونم از راه دور و اسکایپی شرکت کردم که  تجربه‌ی عجیبی بود! ( نه از اون مصاحبه‌ها برای شغل‌های دولتی و ... . به شدت شرکت باحالی بودن) اما متاسفانه قبول نشدم. اما شیرینیش و اشک شوق موقع شنیدن خبر قبولی‌ایم توی اولین مرحله مصاحبه اونم موقعی که هنوز چمدون‌های سفر هرمزگان رو از ماشین بیرون نیاورده بودیم، از یادم نمیره! و خب ناراحتی بعد از قبول نشدنم هم همینطور!

ان‌شالله سال 97 لااقل مسیر شغلیم رو مشخص کنم. یعنی بدونم میخوام برنامه‌نویس باشم، طراح، یا اصلا ادامه تحصیل بدم یا چی! دیوانه شدم از بس هی رفتم این شاخه و اون شاخه! و امیدوارم حقوقی درخور داشته باشم که بتونم سفر برم و مستقل بشم.

   

    

و امیدوارم سال 97 انسان بهتری باشم به همنوع‌هام کمک کنم و سالی پر از سلامتی و شادی و کامیابی داشته باشم. برای همه‌ی مردم دنیا هم این آرزوها رو دارم!

دو دقیقه مونده به سال 97! توی این لحظاتی که نه حس و حال سال نو رو داره و نه من آماده شدم، سال نوتون مبارک!

۱۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
yalda shirazi

دو

امروز به‌طور کاملاً اتفاقی متوجه شدم که دقیقاً 22 سال و 2 ماه و 2 روزه شدم! یعنی: دُوَ دُوَ دُوَ دُوَ... بوم بوم بوم؛ دُوَ دُوَ دُوَ دُوَ!

همین امروز ورزش کردن رو شروع کردم. حس خوبی از همون اول صبح داشتم و احساس خستگی و گرسنگی نمیکردم. نمیدونم چرا! خیلی عجیبه!

در ادامه پست قبلی پروژه رو با مدیریت من (!) شروع کردیم. الان اهداف مشخصه، طرح‌های اولیه زده شده، بررسی انجام شده و تو فاز طراحی نهایی هستیم. به طرز عجیبی دو روز قبل مدیرمون از کارم خوشش اومد. یعنی هنوز باورم نمیشه که ذوق کرد از دیدن طرحم. کلاً رو مود خوبی بود. منم همین‌طور!

خدا رو شکر این چند روز حال روحیم خیلی خوب بوده (به جز قضیه سقوط البته) اما یه مسئله به شدت مهمی توی زندگیم هست که نمیدونم باید راجع بهش چه کنم. مثل یه طوفان میمونه. منم که واقعاً نمیدونم باید چه کنم. همین حال خوش رو ازم میگیره. کاش بتونم صحیح‌ترین تصمیم رو بگیرم. کاش همه‌چی درست بشه. (خدایا! روی سخنم با تو هس! به در گفتم که دیوار بشنوه یعنی!)

+امروز چندین بار احساس کردم صحنه‌های زندگیم رو قبلاً تجربه کردم. همین الان موقع نوشتن خط چهارم هم همین حس رو داشتم. کاش می‌تونستیم علت واقعی این حس رو بفهمیم. (میدونم یه سری میگن این یه حالتیه که مغر کمی کندتر کار میکنه و... ولی من دوست دارم اسرارآمیز باشه!!!)

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
yalda shirazi