ذهن زیبای من

چیزهایی که فکرم را مشغول می کند...

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

مدیر مدیره؛ دوو دوو دوو!!!

مدیر مدیره؛ دوو دوو دوو!!!

بعد از اون پست قبل، امروز من پست جدید خویش را دریافت نموده و مدیر شدم! :)

البته جای اون مدیر توصیفی رو نگرفتما! مدیر سطح دوم شدم!

   

   

   

جلسات قبل هر چی من می‌گفتم این ایده خوب نیست، من تحقیق کردم کسی گوش نمی‌داد. اما امروز بر همگان واضح شد که ایده خوب نیست!

کلاً مشغولیات ذهنی زیادی راجع به تیم و ایده و کار و غیره داشتم اما چیزی به کسی نمی‌گفتم. چون به این نتیجه رسیده بودم که توی زندگی حرفه‌ای ترجیحاً احساسات و این مشغولیاتی که ممکنه همکارا فک کنن نمی‌خوای بیای و داری خارج میشی رو نباید گفت. امروز کمی قصه بازتر شد و دیدم نظر بقیه هم عین نظر منه! که یا رومی روم یا زنگی زنگ! یعنی تکلیفمون رو مشخص کنید آقا! چه وضعشه!

کمتر از یک هفته قبل راجع به همین افکار و نظرها با خانواده صحبت کردم. انگار کائنات هم شنید و دست به کار شد!

حالا قضیه این شده که من به‌عنوان مدیر میتونم خیلی از این ابهامات و کج‌فهمی ها رو رفع کنم و در واقع کاری کنم که یا بیفتیم رو غلتک یا غلتک بیوفته رومون! یعنی از این برزخ خلاص شیم خلاصه و من خیلی قوی دارم از همین الان این کار رو می‌کنم. چون الان سمت دارم و دستم بازه و راحت می‌تونم سوال کنم و جواب بخوام و کسی نمیگه به تو چه!

ان شالله به زودی تکلیف همه‌چی رو مشخص میکنم.

خلاصه که کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من و یا مردی از خویش برون آید و کاری بکند!

   

+برام دعا کنید.

++ایشالا که من مثل کامنت خمار مستی پست قبل نمیشم!

+++ پیام دادم به یکی از دوستام و قضیه رو توضیح دادم بهش. میگه: من اگه یه کاره‌ای بودم تو رو همه کاره می‌کردم! میگم: واقعاً؟ میگه: ها! تو مسئولیت‌پذیریت خیلی بالاس.     منم باورم نمیشه اینقد خوب باشم!!!

++++بچه‌ها خودشون من رو انتخاب کردن. یعنی حتی کاندید هم نشده بودم! به بچه‌های تیم گفتم درسته من خیلی خوب و خوشگل و اینام ولی اصلا دلیل نمیشه کوتاه بیام! سختٰ‌گیرم و وقتی میگم تا فلان موقع، بااااید کار رو بهم تحویل بدین! گفتن باشه ولی من باور نمی‌کنم!

+++++کردیت عکس پست: https://www.tropicalavenue.com/blog-1/girlboss

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
yalda shirazi

احتمالات در زندگی

اگه با من برخورد نزدیک‌تری داشته باشید (در کامنت‌ها و یا در شبکه‌های اجتماعی!)، شاید این نکته رو متوجه شده باشین که من هیچ‌وقت(!) به ضرس قاطع هیچ حرفی نمی‌زنم و قولی نمیدم. مثلاً اگر کسی من رو به قراری در پنج‌شنبه دعوت کنه، با وجودی که کاملاً میدونم اون روز و اون ساعت کاری ندارم و حتماً می‌تونم حضور پیدا کنم، اما احتمالات رو در نظر می‌گیرم و چنین جوابی میدم که: فعلاً کاری ندارم و احتمالاً میام. این از نظر من یعنی من میام مگر اینکه اتفاقی ناخواسته رخ بده؛ مثلاً بمیرم یا یکی بمیره یا مریض بشم یا برام کار پیش بیاد و یا هزاران اتفاقی که میتونه رخ بده. اما به نظر میاد این از نظر دیگران یعنی 50 درصد نمیاد یا مطمئن نیست میاد و یا تکلیفش معلوم نیست؛ در صورتی که به نظر من این یعنی 100 درصد میام مگر اینکه مشکلی رخ بده.

این تفاوت دید نسبت به زندگی و زمان و برنامه‌ریزی و قول و ...، باعث سوء تفاهم‌های زیادی شده. از نمونه‌های اخیر این تفاوت، برمی‌گرده به تیم برنامه‌نویسی‌مون. مدیر تیم پرسید که آیا همه‌ی شما تا آخر این پروژه با این تیم خواهید بود؟ از بقیه که پرسید همه گفتن: آره، تا آخرش هستیم. من طبق توضیحات بالا گفتم: فعلاً بله. از قیافه‌اش معلوم بود راضی نشده و جواب رو نپسندیده. حالا اینکه جواب باب میلش نبود مشکلی نیست. مشکل اینجاست که من رو جدی نمی‌گیره. بذارین واضح‌تر توضیح بدم:

یکی از اعضای گروه که تازه به جمع‌مون پیوسته، نقطه‌ی مقابل منه. یعنی هر چی مدیر می‌پرسه اون قاطعانه و با اطمینان کامل جواب میده. مدیر پرسید: تا فردا کار رو تحویل میدین؟ من گفتم: احتمالاً.(نه به این معنا که نمی‌تونم و مطمئن نیستم به این معنا که شاید اصلاً لپ‌تاپم خراب شد! اگر شرایط ایده‌آل باشه آره. در غیر این‌صورت ممکنه نتونم فردا تحویل بدم.) اما این عضو جدیدمون جواب داد: آره حتماً. اینجا بود که مدیر گفت: من وقتی x جوابم رو این‌طوری میده خوشحال و امیدوار میشم. حالا نتیجه چی شد؟ من کار رو فرداش تحویل دادم و او تا چند روز بعد هم تحویل نداد اما چون فقط با اطمینان گفته و در واقع نوعی "زبون بازی" کرده، ارزش او بیشتر از منه. اعتماد مدیر به او خیلی بیشتر از اعتمادش به منه. در واقع به نوعی من از این طرز فکر و در نظر گرفتن احتمالات در زندگی ضربه می‌خورم.

خلاصه این تفکر و در نظر گرفتن احتمال ذهن من رو آروم می‌کنه، اما از نظر روابط با انسان‌های دیگه، انگار خیلی جوابگو نیست!

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
yalda shirazi