ذهن زیبای من

چیزهایی که فکرم را مشغول می کند...

این چه جهانیست؟

خواننده محبوبت کنسرت داشته باشه و تو نتونی بری...

   

  

  

  

اگه بیس تومن نداده بودم پول کتاب الان حداقل نصف پول بلیط رو داشتم... هی بگید کتاب خوبه؛ کتاب بخرید! دیدین چه به سرم اومد؟!!!

بیشتر از پول، یه یار همراهه که ندارم... (همه یار دارن و بی یار ماییم...)

   

چرا همای را دوست دارم؟:

   

ز من یاد کنید:

در میکده ای که باده اندوخته ام   آتشکده ای که آتش افروخته ام   نی مسجد و نی صومعه نی کعبه و دیر   در مدرسه ای که دانش آموخته ام   در گرد هم آیید و مرا شاد کنید   این گونه اگر رفتم از این خاک ز من یاد کنید!  *

 

دیوانه تری: (این آهنگ کل بیتاش خویه! عشقه!)

بزن ای عاشق دیوانه، به دیوانه سری!

همه دانند در این شهر که دیوانه منم!

به خدا از من دیوانه تو دیوانه تری!

نگرانم صنما..نگرانم صنما...

صنما با خم ابروی کجت ساخته ام....  *

  

از باده مدهوشم کنید:

از باده مدهوشم کنید...

با که گویم من نمیخواهم نصیحت بشنوم.. آی مردم! آی مردم! پنبه در گوشم کنید.  *

  

این چه جهانیست:

راست بگو راست بگو راست... فردوس برینت کجاست؟

 راستی آنجا هم هر کس و نا کس خداست؟  *

    

+لینک دانلود هر آهنگ انتهای مصرع های منتخب.

++اول شهریور. ساعت 9 شب. عفیف آباد.. هر کی شیرازه و یار و پول و علاقه و حال داره بره! خرید بلیط

+++انصافا این چه جهانیست؟

++++تف!

۱۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۲
yalda shirazi

کوتاه 7 کلمه ای

تیک   تاک

تیک   تاک

تیک   تاک

تیک   

.

.

.

.

  

  

  

  


چیزی از این (به اصطلاح) داستان متوجه شدین؟ منظورم اینه که بعد از خوندش حس تون چی بود؟ چی فکر کردین؟ چه نتیجه ای گرفتین؟

*اینم از داستان نوشتن ما!!!

**الان همه نویسنده ها جامه میدرن و سر به بیابون میذارن!

***سوالم جدیه. دوست دارم بدونم چرت و پرت نوشتم یا اون مفهومی که خودم در نظر داشتم انتقال پیدا کرده. ممنون میشم جواب بدین!


بعدا نوشت: 

اول : ممنون از همه کسایی که نظر خودشون رو گفتن. خیلی خیلی ممنون! نظر ها رو تایید نکردم تا رو نظر بقیه اثر نذاره! اما الان دیگه همه ی نظرات تایید شده. یه چیز دیگه که برام جالب بود این بود که کسایی که نظر گذاشته بودن، بعضا اومدن و گفتن کامنت ما کو!! فک کردم فقط خودمم که هر جا کامنت میذارم دوباره میرم چکش (آن را چک!) میکنم!!

  

دوم : اون چیزی که خودم میخاستم انتقال پیدا کنه مفهوم مرگ بود. چیزی که بعضی از دوستان خیلی بهش توجه نکرده بودن این بود که خط آخر تیک داره اما تاک نداره! این اشتباه تایپی نبود و علت داشت! یکی از مفاهیمی که از همین تاک گمشده می شد برداشت کرد مرگ بود. یا خواب... یا تمام شدن باتری ساعت. اما چیزی که برام جالب بود بیشتر مفهوم انتظار بود! که خیلی از دوستان بهش اشاره کرده بودن. به طور کلی برداشت های مختلفی از داستانک شد که همه شون برام ارزش دارن. بازم تشکر میکنم از کسایی که برداشت های خودشون رو برام کامنت کردن. میتونید از توی نظرات متوجه بشید که از همین 7 تا کلمه چه برداشت هایی که نشده! 

  

سوم: و اما جایزه عجیب ترین برداشت تعلق میگیره به پنت هاوس کاهگلی!! بابت این نظر: 

یعنی یه خانم تیک یه مدتی با آقای تاک بودن ...
اما بعد از یه مدتی آقای تاک میذاره و میره و تیک تنها می مونه
و ثانیه ها همینجور میگذرن و میگذرن ، وقتی تیک دیگه تاکی نداره :)))

  

چهارم : میخوام اسم داستانک رو بذارم تاک گمشده!

or The missing tock!

چطوره؟!

۱۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۲
yalda shirazi

سوز نیشی چشیده ام که مپرس!

"رو هوا زدن" اصطلاحیه که من خیلی ازش استفاده میکنم. نمیدونم اصلا تا حالا شنیدید اینو یا فقط مختص به منه! من توی موقعیت هایی که میخوام سریع بودن چیزی رو بگم از این اصطلاح استفاده میکنم. مثلا اگر بخوام بگم که "داداشم پفکه رو خیلی زود خورد." اینجوری بیانش میکنم: "داداشم پفکه رو رو هوا زد!"*

القصه... حالا این اصطلاح چه ربطی داره و چرا دارم اینو اینجا میگم:

منتظر شروع دور همی امشب بودم. رفتم کولر رو روشن کنم. آبش رو زدم  و صبر کردم که کمی بعد خودش رو هم بزنم. همون طور که پای دکمه اش وایساده بودم، بهو حس کردم یه چیزی مثه سوزن رفت توی دستم. گفتم: "آخ!" مامان اینا گفتن :"همون زنبوره بود که عصری اومده بود تو خونه و بیرون نرفته! نیشت زد! دیدیمش پرواز کرد رفت!" منم که تو این 20 سال اصلا زنبور نیشم نزده بود!! از یه طرف به این فکر میکردم که حالا چه خاکی تو سرم بریزم و از یه طرف دیگه داشتم فکر میکردم که واقعا منو "رو هوا زد!" به معنای واقعی کلمه! آخه اصلا نه خودش رو دیدم نه مزاحمش شده بودم نه هیچی! منو زد و رفت! 

خلاصه در حالی که من همزمان داشتم چند حس متفاوت رو تجربه میکردم که شامل موارد زیر میشد: (!)

  • ترس : اولین بارم بود. اصلا نمیدونستم باید چه کنم و میترسیدم که ورم کنه و بد شکل بشه. همینطور نمیدوستم که زهر زنبور چقدر خطرناکه. روشی هم برای درمان سراغ نداشتم و میترسیدم هی بدتر بشه.
  • خوشحالی: احتمالا تنها آدم دنیام که در چنین شرایطی حس خوشحالی و رضایت داره! به نظرم آدم هر چه بیشتر چنین اتفاقاتی رو تجربه کنه، توی اتفاق های مشابه رفتار مناسب تری رو داره. به همین دلیل خوشحال بودم که منم بالاخره این درد رو تجربه خواهم کرد!
  • حرص: از مزایای شیرازی بودن اینه که خانواده همیشه ریلکسن! در حالی که من انگشت شستم رو گرفته بودم و نمیدونستم فشارش بدم، ندم یا کلا چه کنم؛ مامان و بابا داشتن می خندیدن و اذیتم میکردن که خیلی درد میگیره و اینقد میشه (در توضیح این مورد دستشون رو گرد می کردن!)،  تو هم بالاخره نیش خوردی و عیبی نداره و گریه نکن و اینا! هی من میگفتم "حالا من باید چی کار کنم؟؟؟" مامانم می گفت: "عیبی نداره.. چیزی نیست.." و منم تو فکر این تایم طلایی درمان بودم(انگار سکته کرده بودم که تایم طلایی داشته باشه!) و هیشکی به ندای "هل من ناصر ینصرنی" من، لبیک نمی گفت!

بالاخره مامان اومد برای کمک! گفت "فشارش بده که نیشش در بیاد." مشکل اینجا بود که کل انگشتم می سوخت و اصلا ندیدم کجا رو زد نامرد که فشار بدم!! یه لیمو بریدن و گفتن "هی بمال بهش.باعث میشه زهرش در بیاد." خلاصه نیمه اول دورهمی رو من هی لیمو می کشیدم به انگشتم و می سوختا !!!

اگر از احوالات الان ما بخواهید؛ ملالی نیست جز کمی سوزش . خدا رو شکر خیلی کم پف کرده.(چیزی که از همه بیشتر میترسیدم ازش!) مامان میگه کسایی که طبعشون سرده خیلی بیشتر پف میکنه. خدا رو شکر یه بار این طبع گرم ما که پدرمون رو درآورده کمکمون کرد! الان مشغول سرچ هستم برای درمان گزیدگی. نوشتن که زنبور عسل زهر رو با کیسه اش ول میکنه تو بدن شما1!!! بنابراین فقط یه بار میتونه نیش بزنه. و میگن حتما سعی کنید کیسه رو در بیارید! منکه ولش کردم و مونده توش! خدا به داد عوارض بعدش برسه!

فقط این نکته رو توجه کنید که نیش زنبور با توجه به نوع زنبور و میزان حساسیت بدن شما و محل گزش و غیره، ممکنه واکنش های متفاوتی داشته باشه و درمان های دیگه ای. چیزی که من اینجا گفتم برای من جواب داده. تا فعلا البته! اگر تا یک ساعت دیگه واکنش کشنده و مرگباری نبینم میتونم رسما بگم که درمان موفقیت آمیز بوده2

خلاصه که من هم بالاخره تجربه کردم نیش زنبور رو!!! Yay!!

  

+عنوان الهام گرفته شده از حافظ!

*البته من شیرازی عمرا بگم "پفکه" و اینها! شیرازیش میشه "کاکام پفکو رِ رو هوا زد!" (من به داداشم نمیگم کاکا یا کاکو! معمولا میگم دادا! اما اون "اوو" آخر کلمه ها رو خیلی خوب استفاده میکنم!!)

1=اگر رنبور نیش زد چه کنیم؟

2=خطرات و عوارض زنبور گزیدگی

لینک خیلی مفید: نیش و زهر زنبور و خواص آن

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۲
yalda shirazi
حافظ ناشنیده پند

حافظ ناشنیده پند

دوست دارید که حافظ رو در قالبی کاملا متفاوت با اون چه که تا به امروز می شناختید، ببینید؟ اگر بله، این کتاب کاملا مناسب شماست! وگرنه ممکنه با خوندنش یه طوری بشین و کلا همون اول بذارینش کنار!

همه ی ما احتمالا تصویر مشترکی از حافظ در ذهن خودمون داریم:

یک شیخ سپید موی، شاعری شیرین لهجه، گیر دهنده به زاهد و محتسب و صوفی، اهل عشق و حال(!) و غیره!اما حافظ به تصویر کشیده شده ی این کتاب کمی با تصور ما فرق داره.

جوانی خوش خنده، دوستدار گربه(!)، مطرب(ساز بربط)، نظر باز ، اهل شوخی کردن و مخصوصا دست انداختن دگران و به طور کلی ممکنه که این حافظ در نگاه اول خیلی عجیب به نظر بیاد (گرچه که همه ی صفات داده شده هم غلط نیستند و بسیاری از اونها کاملا درست هستند. اما انصافا گربه؟؟!!) اما به نظرم تجربه ی خوبیه که کمی از اون تصور ذهنی خودمون خارج بشیم و با نویسنده همراه! با وجود اینکه به زعم بعضی حتی جاهایی توهین شده به حافظ! اما ما که نبودیم اون موقع! شایدم واقعا حافظ گربه دوست می داشته!!

کتاب از زبان محمد گلندام (به روایتی از شاگردان حافظ و جمع کننده ی دیوانش. البته در این مورد شک بسیار هست!) روایت میشه. در دوره ای از زندگی حافظ  که به شدت اوضاع فارس تیره هست و جان خود شاعر هم در خطر. در واقع کتاب به طور کلی در همین مورد به خطر افتادن جان حافظ است، تا رهایی نصفه و نیمه از اون. با خوندن کتاب با این وضع بسیار بد فارس و شیراز در اون مقطع تاریخی، کشت و کشتار ها و بی شعوری(!) حاکمان وقت خیلی خوب آشنا خواهید شد! اما از طرفی در این کتاب با عبید و جهان ملک خاتون(که گفته میشه ممکنه همون شاخه نبات باشه.) و شعر های سعدی (که خیلی زیاد از اونها استفاده شده.) هم سر و کار داریم که خیلی جالبه!

بعضی ها این کتاب رو طنز عنوان کردند و بعضی ها نه. طنز کتاب بیشتر از حکایت های طنز عبید زاکانی وام گرفته. البته جاهایی هم طبعا از قلم خود نویسنده است. 

 

منتخبی از کتاب:

 

 آن روز، زیر درخت نارنج، کنار باغچه خانه مشغول کار بودیم که به دنبال حرکت پر در دست شمس الدین، سوسن روی آن پرید و مشغول بازی شد. شمس الدین به او تشر عاشقانه ای زد: نازنین سوسن! با این کار شکنی های تو در کار حکیم سنائی، گمان نکنم رساله تا روز جمعه تمام بشود.

سوسن همون گربهه هست که ذکر خیرش پیشتر بود! نازنین سوسن آخه؟!

  

این از عادت های همیشگی اوست، که از آن زمان که به مکتب خانه می رفتیم تا امروز، هر وقت می خواهد مطلبی را نو کند یا دلیل تازه ای بر گفته اش بیاورد، کلامش را با "د گوش نکردی" یا "د نگفتی" یا "د نفهمیدی" و یا به اختصار "د نه کاکو" شروع می کند. 

 کاکو؟؟ تصور کاکو گفتن حافظ خیلی برام سخته!!! تا توی بحث هستیم کاکُ تلفظ میشه نه کاکوو!! (برای غیر شیرازی های شیراز دوست!)

 

توضیحی برای این قسمت : عبیدی که توی کتاب توصیف شده، مجلس بی ساز و آواز رو نمیپسندیده. و در دوره ی امیر مبارز، هر نوع ساز و آواز و شاهد و شراب و اینها منع میشه.

- عبید ابرو بالا برد و پرسید: پس این مجلس ترحیم را برای کی ترتیب داده اید؟ البته جلیل مرثیه خوان را در مجلس نمیبینم.

- مجلس ترحیم؟ منظور حضرت مولانا را...؟

- بله، مجلس بی ساز و مطرب را چه اسم می گذارید؟

صدای قهقهه شمس الدین زیر طاق طنین انداخت.

کلا تو کتاب همش صدای قهقهه حافظ طنین اندازه!

 

همانطور که حالا چند سال است بین منتصریه و خانقاه شیخ حسن راجع به آن عبارت روزبهان دعوا و ستیزه و بگو مگوست، اگر اتفاقا شعر من، مثل شعر شیخ اجل سعدی ماندگار شد، صد سال، دویست سال، سیصد سال بعد، بین ادبای اهل تحقیق اختلاف نظر پیدا می شود. یکی می گوید "بحر عشق"درست است و "راه عشق" غلط و آن یکی می گوید راه عشق درست است و بحر عشق غلط. و بر سر بحر و راه به جان هم می افتند. جوان های آن موقع به زد و خوردشان می خندند و روح من از خنده شان شاد می شود.

خیلی اهل دل هست حافظ تو این کتاب! همش بقیه رو اذیت می کنه!

 

کتاب حافظ ناشنیده پند، اثر ایرج پزشکزاد، طنز پرداز معروف و نویسنده ی "دایی جان ناپلئون" هست. به قیمت 15000 تومان، 280 صفحه ، چاپ سیزدهم از نشر قطره.

۱۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۲
yalda shirazi

یه کار خوب

یک کار خوبی که همیشه می خواستم معرفیش کنم اما فرصت مناسب پیش نمیومد؛ کار گروهی ختم قرآن توی وبلاگ دکتر سین بود که چند وقتی هست که شروع شده. اما با پیشنهاد دوستان یک ختم جداگانه قرآن برای ماه رمضان در نظر گرفته اند که روزی یک جز رو قراره با کمک هم ختم کنیم. 

تعداد آیات زیاد نیست و حدودا دو تا سه صفحه هست. (یعنی دیگه لازم نیست روزی یک جز رو به سختی خودتون تنها بخونید!) تازه هر چی تعداد شرکت کننده ها بیشتر بشه که تعداد آیات کمتری رو میخونیم!!!

جز اول تمام شده اما میتونید برای شرکت در خوندن بقیه جز ها در وبلاگ دکتر سین اعلام آمادگی کنید.

  

  

+خوندن قرآن توی این ماه مبارک اون هم با همکاری بچه های بیان حس خوبی داره!

++من تصمیم گرفتم که قرآن رو همراه با قرائت عبدالباسط بخونم. توی این سایت یه قرآن آماده با متن و ترجمه و قرائت قاری های مختلف وجود داره که خیلی خوبه. فقط از آیه 88 تا 96 سوره بقره رو خیلی آروم خوند اما آیه 97 رو یهو سریع خوند و رفت! فک کنم حوصله خود عبدالباسط هم سر رفته بود! بنده خدا!!! 

+++زان می عشق کز او پخته شود هر خامی       گرچه ماه رمضان است بیاور جامی!

یا

روزه هر چند که مهمان عزیزست ای دل      صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی!

 

تازه حافظ هم دل خوشی نداره از روزه! چه برسه به من!!!

 

++++رمضان مبارک! حدیثی دیدم از پیامبر(ص) بدین مضمون که: "شعبان ماه من و رمضان ماه خداست. " راستش رو بخواید من با ماه پیامبر پیشتر حال میکنم!!! (خدا خودش راه راست رو به سمتم کج کنه!)

۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۲
yalda shirazi

ای کاش زودتر زلزله بیاید

ممکن است بعد از خواندن عنوان با خودتان بگویید: "چی؟؟؟" یا اگر خیلی اهل زبان باشید بگویید:"وات د هل؟"

"ول ایتز ایزی!"

اول : نمیدانم که چقدر با زلزله و نحوه ی وقوع و اینها آشنایی دارید. ایران به طور کلی روی یکی از کمربند های زلزله خیز جهان قرار دارد. استان فارس روی یکی از نقاط خطرناک آن قرار دارد که باعث می شود که تعداد وقوع زمین لرزه در کل استان زیاد باشد.

دوم: علاوه بر آن به زعم خود ما(!) خانه ی ما نیز روی خود کمربند زلزله قرار دارد! چون که هنگام زلزله خانه ی ما به شدت می لرزد؛ من زلزله هایی را حس میکنم که کسی آنها را نمیفهمد اما بعد که به سایت لرزه نگار مراجعه میکنم، می بینم که بعله! زلزله ای هر چند کوچک رخ داده! و اینکه یک گسل در نزدیک خانه ی ما قرار دارد. (در واقع ما خانه ی مان را نزدیک گسل ساخته ایم!)  -نمیدونم حضور این گسل چقدر از نظر علمی درسته،احتمالا خیلی درست نیست- 

و سوم اینکه احتمالا می دانید که با هر بار وقوع زلزله، انرژی زمین آزاد می شود. 

پس نتیجه میگیریم که هر چه زلزله ها، تعداد بیشتری داشته باشند و در فاصله زمانی کوتاه تری رخ دهند، خطر وقوع یک زمین لرزه شدید (با ریشتر بالا) و در پی آن خرابی و تلفات بالا کمتر می شود. در واقع زمین انرژی اش را نمه نمه (!) آزاد کند بهتر است تا یهویی!!

اما مشکل آنجاست که ما شیرازی ها حداقل دو سه ماه یکبار یک زلزله چهار پنج ریشتری داشتیم. اما الان چندین ماه است که زلزله ای رخ نداده. و من از زلزله ی آینده می ترسم. احتمالا خیلی شدید باشد. پس دست به دعا برداشته ام که هر چه زودتر رخ دهد... چون کمتر شدید(!) خواهد بود!

+خدایا... لطفا زودتر زلزله بهمون عطا کن.. آمین

++تجربه ای از زلزله دارید؟ حاطره ای چیزی؟

+++فک کنم تنها چیزی که از کل دروس مدرسه علی الخصوص جغرافیا یادم مونده راجع به همین زلزله است! چون خیلی نزدیکه و زیاد تجربه اش میکنم!

۱۹ نظر موافقین ۵ مخالفین ۲
yalda shirazi

ثابت نظر

قبل از خرید:

در جواب به این سوال فروشندگان که "چی مد نظرتونه؟"

نمیخوام از این لباس مجلسی طور ها باشه. سارافون هم نه. ترجیحا پیرهن خنک و شلوارک. لی هم نباشه.

بعد از خرید:

فکر میکنید بعد از چندین ساعت پاساژ گردی، اونم فقط تو اون طبقه ای که مخصوص کودک بود، با چی برگشتم خونه؟

 .

 .

.

یه سارافون مجلسی لی :|

  

حق دارید بگید: "من دیگه حرفی ندارم!" من خودمم دیگه حرفی ندارم!

  

+ آخه من یه چیزی مد نظرم بود که با بودجه ام هماهنگ نبود! 

++اون چیزی که مد نظرم بود این ست میشد: یه پیرهن خنک تابستونی، یه شلوارک لی، یه عینک آفتابی. فک کنین چه دختر جیگری میشد، نه؟

+++یه شلوار 20 سانتی، 50 هزار تومن :| با چه متر و معیاری اینقد لباسای بچه ها گرونه؟!

++++ فک میکنم تنها موجود دنیام که همبرگر دوست نداره... (در حال نوشتن, با اکراه مشغول خوردنشم... چرا این یکی مزه کباب میده؟!)

 

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۲
yalda shirazi

ذکر یومیه

 

روزی 100 بار: 

Don't be so hard on yourself

...Please

   

   

*خیلی نسبت به خودم بی انصافم... خیلی...

۱۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۲
yalda shirazi

ارثیه مادری

بعد از فوت مادربزرگ و مریضی بیست ساله دایی، به این نتیجه رسیدم که معده درد من هم در آینده ی نه چندان دور باعث ایجاد غده بد خیم، سرطان، شیمی درمانی،  زجر و احتمالا مرگم میشه... 

  

   

  

  

+نامردی نکنید و برام فاتحه بخونید! 

++همون طور که گفتم مادربزرگم فوت کرد. شب تولد حضرت علی(ع). دلم میخواد خیلی راجع به مادربزرگ و اتفاقات قبل و بعد از مرگش بنویسم. ولی نمیتونم. نمیشه. توی ذهن خودم یه سناریو خیلی خوب دارم برای نوشتنش. اما تا می خوام بنویسم، انگار قفل میشه. نمیدونم چرا. ولی حتما میخوام بنویسمش.

+++معذرت میخوام که اولین پست سال 95 ام رو اینطوری شروع کردم! بیشتر از یک ماه نبودم و حالا هم که اومدم اینجوریم!

++++بازم به معرفت یک آشنا که احوالی از من پرسید... 

۱۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۲
yalda shirazi

آخرین نکات و جمع بندی

نترسید! 

برای کنکور که جمع بندی نمیخوام بکنم! 

صرفا جمع بندیست برای سال 94 و تعدادی چیز که ترجیحا همه را در همین پست یکجا مینویسم!

 

امسال برای من مساوی بود با خواندن 40 کتاب یعنی ماهی حدودا 3.3 کتاب و دیدن 24 فیلم یعنی هر دو هفته یک فیلم! آمار بدی نیست اما باید در سال 95 آمار کتابهایم به 52 برسد. هر هفته یکی! حتی شایدم بیشتر! 

 

دورهمی مهران مدیری رو دیشب دیدید؟ اونجایی که می گفت: 

یارو تا دیروز گاو تو جاده میدیده میرفته گازش میزده؛ بعد الان وجترین شده! 

توهین به گیاهخواران نشود که من خودم هم خیلی گوشت دوست نیستم؛ اما ، این مد و پزی که برخی دوستان در گیاهخواری دارند، حال آدم رو بهم میزنه! 

راستی همونطوری که قبلا تو وب یک مترسک گفتم: امیدوارم مدیری دوباره مدیری بشه! 

  

ممنونم از یک آشنا به دلیل پست اخیرش! یکی از بهترین دوستامی توی بیان! علاوه بر دوست (که امیدوارم جسارت نکرده باشم در انتخاب کلمه دوست) یکی از اونایی هستی که همیشه دوست داشتم و دارم که اونجوری باشم! با علم... متکی به خود.. با فضاییها حرف زن(!)... و در یک کلام خفن!  راستی هی یادم میره بهت بگم! شازده کوچولو رو خوندم و در یک کلام فوق العاده بود! حتما پستی راجع بهش خواهم نوشت!

  

 دیگه فعلا چیزی یادم نمیاد! 

ان شالله سال 94 عالی بوده و 95 عالی تر باشه؛ برای همه! 

(آخه سالی که تحویلش ساعت 8 صبه و 14 فروردینش شنبه، واقعا چی میخاد بشه!! )

۱۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۲
yalda shirazi