احتمالا همه ماها با این سوالا روبهرو شدیم که: زندگی چیه؟ بعد مرگ چی میشه؟ از کجا اومدم؟ کجا میرم؟ و سوالهای مشابه که میشه همهشون رو جمع کرد توی یه سوال: حقیقت چیه؟
این سوال خیلی بزرگه، اونقد بزرگ برای نزدیک شدن به جوابش، انسانها چهار روش رو پیش گرفتن: دین، علم، فلسفه و هنر!
یعنی در واقع دین و علم و فلسفه و هنر خیلی مشابهان، خیلی نزدیک همن، شاید یکی نباشن اما هر چهارتا به دنبال جواب یه سوال هستن.
عجیبه نه؟ اینکه هنر و دین، هنر و علم، دین وعلم و ... همه یه هدف دارن.
اما ابزار هر کدوم از اینها متفاوته: دین از طریق وحی، علم با تجربه و آزمایش، فلسفه با تفکر و هنر با تخیل و احساس سعی میکنه به این سوال پاسخ بده.
من برای جواب دادن به این سوالها، از دین شروع کردم. چون طبیعتا دین اولین چیزیه که باهاش آشنا شدم. بعد از اون علم، بعد کمی فلسفه و بعد چیزی که هیچوقت فکرش رو نمیکردم: هنر!
هیچ وقت فکرش رو نمیکردم که سمت این یکی بیام! اما تصادفی پیداش کردم و خوشحالم از این بابت. مدت کوتاهیه که با یه مدرسه خوب توی شیراز آشنا شدم که حرفهای سعی میکنن هنرمند (به معنای واقعی کلمه) تربیت کنن.
احتمالا به زودی از تجریباتم از هنر بیشتر بگم. چون اینقدر این فضا برای من بزرگ، دور و عجیب هست که هنوز معتقدم که نونم نبود، آبم نبود، چرا رفتم سراغ این یکی!
شما از کدوم روش استفاده میکنین؟ یه جواب رسیدین؟
*اینکه هنرمند کیه و اصلا هنر واقعی چیه بحث مفصل و جداگونهایه.