دختر چندماهه و مامانش روی صندلی کناریم نشستن. دختر کوچولو با کنجکاوی منو نگاه میکرد و تا یهو پنجره و بیرون رو دید، توجهاش جلب تصاویری که سریع رد میشدن، شد. دستم رو به صندلی جلو گرفته بودم تا از ترمزای ناگهانی در امان باشم. وقتی متوجه شدم داره بیرون رو نگاه میکنه، قید ترمز و اتفاقات بعدش رو زدم؛ دستم رو برداشتم تا بتونه یه تصویر کامل و بیمزاحم که احتمالاً به نظرش عحیب میاد رو ببینه. خواستم سالها بعد وقتی اولین خاطره زندگیش رو یادش میاد، یه خاطره دور و مبهم از یه سری درخت باشه که سریع رد میشدن؛ نه یه سری درخت که سریع رد میشدن و یه چیز مشکی* هم اون وسط این تصویر بینقص رو دو تیکه کرده.
برای اولین خاطرات نسلهای بعد احترام قائل باشیم!
*آستین من
+دختر خوشگل و خوشمزهای بود. هی منو نگاه کرد. نمیدونم چیم نظرش رو جلب کرده بود. اینکه بچهها خیلی آدمو نگاه میکنن علت خاصی داره به نظرتون؟ تو چشمش خوشگل اومدم یعنی؟!