ذهن زیبای من

چیزهایی که فکرم را مشغول می کند...

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

تجربه خرید از نمایشگاه مجازی کتاب تهران

تجربه خرید از نمایشگاه مجازی کتاب تهران

خب بعد از حدود دو هفته، من بالاخره تب سایت book.ir رو بستم!

بالاخره بعد از سالها، قسمت منم شد که از نمایشگاه تهران بازدید و خرید کنم! اما چه بازدیدی و چه خریدی! 

من خیلی ساله از نمایشگاه کتاب شیراز خرید می‌کردم. از روزی که بهم گفتن نمایشگاه کتابی وجود داره، من هر سال پاییز خانواده رو مجبور می‌کردم که گلستان بریم و تو نمایشگاه شرکت کنیم. آبان و آذر هر سال برای من، بوی کتاب میداد. 

تا اینکه پارسال، چنان که افتد و دانی، نمایشگاه کتاب شیراز برگزار نشد. با وجودی که فکر میکنم میشد برگزارش کرد. خلاصه نتونستم برم تو سالن‌های نمایشگاه، غرفه‌ ها رو ببینم، با مسئولاش صحبت کنم، ورق بزنم و خلاصه خرید کنم. 

چند سال قبل که دخترعمه تهران بود، از عظمت و شکوه نمایشگاه تهران برام گفت. و بعدا هم که از طریق رسانه‌ها، خودم این عظمت رو حس کردم. چه کتاب‌هایی که نمیشد خرید! هر سال می‌گفتم میرم تهران و اردیبهشتم رو کتابی می‌کنم و هر سال نمیشد. تا اینکه امسال، به یمن (!) وجود کرونا، اعلام شد که نمایشگاه رو مجازی می‌کنیم و من بالاخره تونستم، هر چند مجازی، شرکت کنم! ده دقیقه مونده به به ساعت دوازده روز آخر نمایشگاه! دقیقه نود!

سایت بسیار بسیار بد بود، از این بابت که صرفا یه موتور جستجو بود، موتور جستجوی خوبی البته، اما اصلا چیزی که شما از سایت فروش کتاب، نه حتی نمایشگاه، هم توقع داشتید نبود. لااقل عناوین محبوب و ... باید اعلام میشد. اصلا محتوایی در سایت نبود و صرفا قابلیت جستجو کتاب و نویسنده و غیره بود. قطعا این کار راه انداز بود اما یه ویژگی خوب نمایشگاه، سر زدن و کشف کتاب بود که اینجا امکان کشف خیلی وجود نداشت. فکر می‌کنم تنها کشفی که میشد انجام داد، جستجو موضوعی و همچنین لیست کتاب‌های مشابهی بود که انتهای هر کتاب دیده میشد.

و یک ویژگی عجیب دیگه، کتاب‌های نمایشگاه همه چاپ ۹۲ به بعد بودند (طبق گفته مسئولین). یکی از خوبی‌های نمایشگاه حضوری، وجود کتاب‌های چاپ دهه هشتاد و حتی قبل بود که باعث شد من دو سه سال قبل، کتابهای قطوری با قیمت زیر ده هزار تومان بخرم! 

قیمت کتاب‌های خارجی هم فراتر از حد تصور و حتی تعقل (!) بود. کتاب‌هایی که من چک کردم (عکاسی و ...) همه یک میلیون و پانصد و همین حدود بودند. یعنی کتاب میلیونی! باورتون میشه؟ کتاب خیلی خیلی خوبه اما این قیمت اصلا عقلانی نیست. درسته اینها کتابهای گرونی هستن (به همون قیمت ارز) اما حتی با وجود تخفیف ۵۰ درصدی، این کتابها کاملا غیرقابل خرید بودن.

پروسه ثبت نام سایت و خرید هم طولانی بود مخصوصا با وجود کندی سایت. روزهای اول که سایت قطع شده بود و دقایق آخر روز آخر که من خرید کردم هم سایت کند بود.

اما بعد از اون، تقریبا خوب بود. درسته که سرعت ارسال دست نشرها بود، اما پیگیری کار ارسال، بسیار خوب به آگاهی خریدار می‌رسید. با پیامک و سایت. اما یه مشکل، مشکل ارسال توسط ناشر بود که باعث میشد چندین بار پست مجبور به مراجعه بشه! البته این روش بهترین روش با توجه به شرایط موجود بود و درکشون می‌کنم.

من از چهار نشر خرید کردم و شش کتاب. (اگر کمتر از یک ماه قبل اعلام میکردن نمایشگاه داریم، اونقدر حضوری و مجازی کتاب نمی‌خریدم!) . دو نشر غیر معروف (لااقل من آشنا نبودم) نظام‌الملک و سپهر دانش و دو نشر معروف‌تر ساقی و آبان‌. نگران بودم که اون دو نشر غیر معروف برام ارسال نمیکنن و اصلا خدا می‌دونه هستن نیستن! که به طرز عجیب و جالبی، اول نظام‌الملک و بعد هم سپهر دانش، خیلی سریع ارسال کردن. یعنی بلافاصله بعد از ثبت خرید، پروسه پردازش سفارش و بسته‌بندی و ارسال رو انجام دادن و تو همون هفته اول به دستم رسید. نشر آبان کمی دیر اما به هر حال شروع به پردازش کرد و نشر ساقی، دقیقا یک هفته بعد تازه سفارش رو نگاه انداخت! و توی اواخر هفته دوم به دستم رسوند. این نشون میداد که نشرها آماده نبودند و در واقع نشرهای غیرمعروف، گزینه‌ی بهتری برای خرید بودن!

در مورد تخفیف هم کتاب‌های داخلی ۲۰ و خارجی ۵۰ درصد تخفیف داشتن. بن هم ۲۰ درصد تخفیف داشت. اما طبق این قیمت‌هایی که گفتم، بن برای کتاب خون ها، بیشتر شبیه شوخی بود! سالهاست بن همین حدود قیمته و قیمت کتاب‌ها سر به فلک کشیده (چی قیمتش سر به فلک نکشیده!). اما با توجه به اینکه هزینه ارسال رایگان بود، خرید کتاب از نمایشگاه، کمی توجیه داشت!

خلاصه طی دو هفته چهار بار پستچی به خونه ما اومد، دو بار هم خونه همسایه روبه‌رویی! و روز آخر به قول مامانم که رفته بود بسته رو بگیره، پستچی خیلی حرف‌های خوب زده بود و با گفتن موفق باشید آخرین بسته رو رسونده! من کمی ناراحت و خجالت‌زده بودم که چهار بار بنده خدا رو مجبور کردم که بیاد اما این جمله و حرف‌ها خیلی خوشحالم کرد. روی بسته کتاب‌ها، هر کدوم نوشته شده نمایشگاه کتاب‌ و علت این حرفهای خوب هم فکر میکنم همین بود که دیده بود ما فرهیخته‌ایم😅

پس به طور خلاصه تجربه خریدم از نمایشگاه مجازی تهران رو از ۵ امتیاز‌دهی می‌کنم:

سایت: بخش جستجو ۴، محتوا ۱، ثبت‌نام ۲.۵، خرید ۵، اطلاع‌دهی روند سفارش ۵

پردازش ارسال (کاملا بستگی به نشر داره): طبق تجربه من نشرهای غیرمعروف ۵، نشرهای معروف ۳

پست: ۴ (به طرز خوبی بسته‌ها رو سریع می‌رسوندن. سریعتر از بسته‌های سفارشی عادی!)

قیمت: ۳.۵ (باز هم بستگی به کتاب داره) 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
yalda shirazi
مردم مشوش

مردم مشوش

بکمنی که هیچ‌وقت ناامیدت نمی‌کنه.

اولین کتابی که از بکمن خوندم رو اینجا ثبت کرده‌ام. کتاب مردی به نام اوه که ناخواسته خریده شد و آخر از همه کتاب‌ها خونده شد، اما از همون موقع نوشته‌های این نویسنده سوئدی رو پیگیری کردم و همه کتابهاش رو خریدم و میتونم بگم بیشترشون رو دوست داشتم. نوشته‌هاش ساده، بی تکلف، خوش خوان، روان و پرمعناست. شخصیت پردازی هاش رو خیلی دوست دارم. آدم‌هایی بدخو و بداخلاق رو انتخاب می‌کنه و کاری می‌کنه که عاشقشون بشیم و دلمون براشون تنگ بشه! از اوه بگیر تا زارای کتاب آخرش. به همین دلیل احساس می‌کنم کتابهاش، برای پیشنهاد دادن مخصوصا به کتاب اولی ها گزینه‌های خوبی باشن.

مردم مشوش چند وقتیه که منتشر شده و من تبلیغش رو توی فیدیبو هم دیدم. اما دلم نیومد نسخه فیزیکی کتابش رو نداشته باشم بنابراین صبر کردم و کتاب رو فیزیکی از سی بوک خریدم و خوشحالم که چنین کاری کردم! 

مردم مشوش داستان یه گروگانگیریه، اما نه به گروگانگیری عادی! هم گروگانگیر، هم گروگان‌ها و هم پلیس همه آدم‌های عجیب و جالبی‌ان و در طول قصه ما با داستان همه‌شون آشنا میشیم و با خیلی‌هاشون همذات‌پنداری خواهیم کرد! این کتاب یه ویژگی خیلی عالی هم داره و اون اینه که ذهن پر از تفکرات تعصبی و پیش‌داور ما رو به بازی می‌گیره و نشونمون میده که همه ما چقدر هنوز این مشکلات و قضاوت‌ها رو داریم حتی اگر ادعای روشنفکری هم داشته باشیم. اوایل ممکنه کمی گیج‌کننده باشه اما هر چی جلوتر می‌ره و با شخصیت‌ها آشنا میشیم و گره‌ها باز میشن، داستان زیبا و زیباتر میشه.

یکی از ویژگی‌های خوب کتاب‌های بکمن اینه که توی همه اون‌ها مسائل روز جهان وجود داره: مهاجرت و مهاجرین (خصوصا مسلمان‌های)، جوون ‌های امروزی، افراد با گرایش‌های جنسی متفاوت و ... که به نظرم میاد بخشیش به خاطر زندگی در کشور مهاجرپذیر سوئد و هم‌چنین ازدواج با یک خانم مهاجر ایرانیه.

بخشی از گزیده‌های من از کتاب مردم مشوش بکمن:

ترسناکترین امر درباره بزرگسال بودن این است که میفهمی احدی به تو اهمیت نمی‌دهد.

عشق آن است که مهر بورزی اما گاه گاه و در آن میان به خودت استراحت بدهی.

دموکراسی محکومه به نابودی، چون آدم‌های احمق که اکثریت جامعه هم هستن، زیر هر پرچمی که قصه خوبی ببافه، جمع میشن.

ما بیشتر با آن‌هایی دعوا می‌کنیم که شبیه‌مان هستند، نه آن‌ها که با ما فرق دارند.

آدمیزاد گاهی به چرندیات هم نیاز دارد!

سال نو از راه می‌رسد و آن‌قدرها فرقی با سال پیش برایت ندارد، مگر اینکه فروشنده تقویم باشی!

امروز یک درخت سیب بکاربم، حتی اگر مطمئنیم فردا آخرین روز دنیا خواهد بود

‌‌‌

مردم مشوش، فردریک بکمن، ترجمه الهام رعایی، نشر نون، چاپ چهارم، ۵۸۰۰۰ تومان. فیدیبو ۱۸۰۰۰

+خیلی وقت بود که از کتاب‌هایی که خوندم ننوشته بودم.

++ نمایشگاه کتاب تهران به‌ صورت مجازی داره برگزار میشه. 

+++ الان که چک می‌کنم، از ۷ نوشته با موضوع کتاب، سه تاش مربوط به بکمنه! حس می‌کنم نوشته‌هاش جوری به دلم می‌شینه، که باید خودمم راجع بهشون به چیزی بنویسم! یه جورایی الهام‌بخشه!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
yalda shirazi
غرهای بی پایان

غرهای بی پایان

خسته و سرگردان لیست بارها پالایش و ویرایش شده ی کتابهایم را نگاه می کنم. لیستی که از حدود 30 عنوان کتاب خیلی ضروری با قیمت کلی 420 هزار تومان، با مرارت، آن را به حدود 15 عنوان کتاب خیلی خیلی ضروری با قیمت 200 هزار تومان رسانده ام. تک تک سالن های سرو و بهار و نرگس و چه و چه را رفته ام و فقط یکی دو کتاب از لیست خیلی خیلی ضروری ام را خریده ام. نا امید به سراغ سالن آخر، حافظ، می روم. حافظ هر سال خانه ی امید ما بوده؛ بیشتر کتاب هایم باید در همین سالن باشند. اما هر چه سردر غرفه ها را می خوانم، انتشارات موردنیازم وجود ندارند. همین چند انتشاراتی هم که بودند، کتاب های لیست من را نداشتند. عصبانی ام. اصلا نمیدانم که آیا هر سال نمایشگاه همین طور بوده یا امسال که من هدفمند و لیست دار شده ام، هیچ چیزی وجود ندارد. مسئولین غرفه ها اصلا از کتاب های خودشان خبر ندارند و اگر خودم هوشیار نبودم، همین یکی دو کتاب هم گیرم نمی آمد. در حالی که مشغول لعنت فرستادن به شانس خودم و مسئولین برگزاری نمایشگاه و انتشاراتی ها و کل صنعت نشر کشور هستم؛ ناگهان "نون" را می بینم و مثل یک گرسنه واقعی به سمتش حمله ور می شوم! "من و حافظ" احسان پور همان جلو هست. برمیدارمش و از قیمتش میپرسم. آقای سنتی پوشِ عینکِ گرد زنِ مسئول، قیمت را میگوید و کتاب دیگری را نشانم می دهد و امانم نمی دهد: "این کتاب یکی از پرفروش ترین کتابهای ما بوده، پر فروش ترین کتاب سال سوئد، رتبه یک نیویورک تایمز. اما نکته ی مهمش مخصوصا برای ما ایرانیا اینه که نقش اصلی زنش، یه خانم ایرانیه که میاد همسایه اوه میشه و ...." همان طور که فروشنده یک ریز مشغول معرفی و "مخ زنی" برای خرید کتاب است، کتاب را ورق میزنم. "مردی به نام اوه"، اسمش آشناست. تصویر روی جلد هم. یادم آمد. فیدیبو نسخه ی الکترونیکش را چند وقت پیش آورده بود و کلی تبلیغش می کرد. کمی با خودم فکر می کنم: "وقتی که میتونم با سه چهار تومن بخونمش، چرا بیام 24 هزار تومن بدم؟ تازه کتابای تعریفی هم عین عروسای تعریفی هستن. معمولا " هیاهوی بسیار برای هیچ" هستن. بعدشم بن هام رو برای کتاب های خیلی خیلی ضروریم میخام." بعد از دو دو تا چهار تا کردن های بسیار، بی خیال "اوه" می شوم. فروشنده که می بیند که ترغیب نشده ام، شروع به معرفی بعدی و بعدی میکند. صرفا به خاطر رودربایستی و فرار از بقیه تبلیغات، "من و حافظ" و یکی از کتاب های معرفی شده را می خرم.

بقیه سالن را می گردم. نیست که نیست! بن هایم هنوز خالی نشده و من دیگر عمرا پایم را بگذارم گلستان1. سعی میکنم کتاب های لیست خیلی ضروری ام را به یاد بیاورم و بخرم تا حداقل پولم از بین نرود. جنس ضعیف  را میخرم. هنوز 10 تومان در بن باقی مانده. با لیستی که کنار مواردش کمتر تیک دیده می شود، در غرفه ها می چرخم. هیچ کتابی نظرم را جلب نمی کند. دوباره به همان آقای سنتی پوش آگاه و نون میرسم. مشغول معرفی "اوه" به دو مشتری بالقوه اش است. "اوه" را برمی دارم. آقای سنتی پوش بدون توجه به اینکه من همین یک ساعت پیش آنجا بوده ام، شروع به انجام دادن مراسم تکراری معرفی کتاب می کند. ورقش می زنم. بنِ هنوز پر ، وسوسه پاکت های کاغذی که نشر نون کتاب ها را در آنها می گذارد و به مشتری می دهد، نقش اصلی زن ایرانی و خوش برخوردی آقای فروشنده باعث می شود تصمیم خودم را بگیرم. علاوه بر بن، 8 تومان هم از جیب می دهم و کتاب را می خرم.

               

***

            

چند روز گذشته، همه اش مشغول خواندن کتاب های حاصل از نمایشگاه بوده ام. همه شان را دوست داشتم. مردی به نام اوه، ساکت یک گوشه منتظر نشسته است. دست آخر بعد از تمام شدن بقیه ی کتابها، به سراغش می روم. جلد کتاب را بررسی می کنم. علاوه بر طرح عجیب، جمله ی بالای آن نظرم را جلب می کند: "کسی که از این رمان خوشش نیاید بهتر است هیچ کتابی نخواند." اشپیگل .  "چه پر مدعا"یی میگویم و شروع می کنم. ساب، گربه،غرغر و بالاخره خانم ایرانی!

بعد از خواندن یک نفس نصف کتاب، با خودم می گویم: "برم ببینم نویسنده اش کیه؟" و میبینم که بله! طبق گوگل و ویکیپدیا، همسر آقای فردریک بکمن ایرانی است! لابد به همین خاطر است که خیلی خوب یک ایرانی را توصیف کرده! در همان توضیحات گوگل می بینم که علاوه بر همسر و بوکز، یک قسمت مووی هم دارد. کنجکاو می شوم. کلیک میکنم، "اوه" را فیلم هم کرده اند! فیلم را برای دانلود می گذارم. دوباره به کتاب بر می گردم. حالا پروانه، زن ایرانی، به اوه نزدیک تر شده. خاطرات اوه را می خوانم و دلم برایش می سوزد. همراه غر هایش غر می زنم و موقع تلاش هایش برای خودکشی، دعا می کنم که پروانه سر برسد. کتاب را اشک ریزان تمام می کنم. می بندمش. باز جمله اشپیگل می آید جلوی چشمم:  "کسی که از این رمان خوشش نیاید بهتر است هیچ کتابی نخواند." واقعا که راست می گویی!

شاید "اوه" مثل کتاب های همیشگی که می خواندم نبود و نکته ی فلسفی و اخلاقی و آموزنده خاصی که به درد زندگی بخورد را (در ظاهر) نداشت؛ اما دلنشین و زیبا بود و من را کاملا با خودش همراه کرد.

   

***

   

برای استراحت به سراغ کامپیوترم می روم. فیلم دانلود شده. بخش منطقی ذهنم شروع می کند: " میخوای فیلمو ببینی؟ مگه تو تو فرجه هات نیستی؟ مگه نگفتی میخوای از این ترم جبران کنی؟ کتاب رو گولم زدی و خوندی؛ فیلم رو نمیذارم دیگه. معدلت کم میشه ها..." اما بخش شیرازی ذهنم حرف دیگری دارد: "بابا بی خیال! وقت هست هنوز! حیفه خب. کتابو خوندیم، بذار فیلمو هم ببینیم و خلاص." و از حافظ شاهد مثال آورد که: "تو و طوبا و ما و قامت یار + . بابا اصلا کنون، چه وقت مدرسه و بحث کشف کشاف است! + "  ادله ها و دفاع بخش شیرازی را بیشتر پسندیدم. نگذاشتم که بیشتر ادامه بدهد وگرنه کل دیوان را می آورد. حافظ هم در شعرهایش کم غر نزده. 

با شکست مفتضحانه ی بخش منطقی، پای فیلم می نشینم.  تصوراتم از اوه چیز دیگری بود. اما خواست خودم بود که تصورات کارگردان از اوه را ببینم. فیلم جلوتر می رود و شگفتی های من شروع می شود:"چرا بازیگر نقش نوجوانی و جوانی اوه، اینقدر سن بالا به نظر می آید؟ چرا "ساب" آنقدر ها که توی کتاب مهم بود، اینجا مهم نیست؟ گربه هم همین طور. گربه خودش نقش اصلی حیوان محسوب می شد. چرا اینجا انیمیشنی نساخته اندش که بشود از او بازی گرفت؟ چرا...؟" البته جاهایی را هم که به واسطه سانسور کتاب یا ابهام ترجمه متوجه نشده ام؛ با دیدن فیلم برایم آشکار می شود .سونیای فیلم را دوست داشتم و فارسی حرف زدن پروانه را هم. فیلم که تمام می شود، سوتی ها و تفاوت ها جلوی چشمم رژه می روند. بی وقفه شروع می کنم: " مگه کتابو نخونده بودن؟ مگه با نویسنده حرف نزده بودن؟ آخه داستان این نبود. نصفش رو نگفتن اصلا..." ناگهان به خودم می آبم و لبخندی می زنم. خواندن یک نفس کتاب 370 صفحه ای و دیدن فیلم حدودا دوساعته، کار خودش را کرده. حالا من هم مثل اوه ی اول داستان، پی در پی مشغول غر زدن هستم!

   

   

   

-------------------***-------------------

+خرید نسخه الکترونیک کتاب از فیدیبو با قیمت 8500(کلیک) - خرید از طاقچه با همان قیمت (کلیک)

++توجه کردین با یه پست چند تا تیر زدم؟ هم از نمایشگاه امسال کتاب فارس انتقاد کردم، هم فیلم و کتاب معرفی کردم، هم پز کامنت جواب داده شده ام رو دادم!!!(مراجعه به کمی پایین)

+++ فروشنده رو ندیدم. اما فیلم اوه اونقد شایستگی نداره برای اسکار. البته از نظر کسی که کتاب رو خونده باشه، نه از نظر هنر سینما و فیلمسازی و اینها. میدونم که قرار نیست فیلم و کتاب یکی باشن، ولی نه اینقد تغییر آخه. به نظرم اول کتاب رو بخونید و بعد برای تثبیت کتاب و داشتن یه تصور ذهنی، فیلم رو ببینید. این پیشنهاد منه.

++++ چند مدت قبل، یک پزشک اوه رو معرفی کرد. من کامنت گذاشتم و خود یک پزشک جوابم رو داد! پست یک پزشک و کامنت معروف من!!!(کلیک

 
وقتی خود یک پزشک جواب کامنتم را می دهد

+++++ بیشتر سایت های ایرانی معرفی و دانلود فیلم، نوشتن مردی به نام او ! او نیست عزیزان! اوه هست! اوه!

++++++بعد از نمایشگاه متوجه شدم که میشد با بن ها توی خود کتاب فروشی های شهر هم خرید کرد.

+++++++ کتاب "بریت ماری اینجا بود" هم از همین نویسنده به فارسی چاپ شده. نسخه الکترونیکش رو خریده ام و هنوز کامل نخوندم، اما تا همین چند صفحه اول هم به نظرم خیلی خوب اومد.

++++++++ این پست قرار بود همون روزی که کتاب رو خوندم و فیلم رو دیدم نوشته بشه. شاهدش هم عکس زیره. که نشد.

وقتی متن برای حدودا سه ماه پیش نویس باقی می ماند

 بعدش قرار شد بعد از کامنتم نوشته بشه. که بازم نشد! بعد از سه ماه حدودا، بالاخره شد!

+++++++++ معدل اون ترمم، 19.20 شد! صرفا جهت اطلاع و ضایع کردن بخش منطقی ذهن خودم و شماها! (بخش منطقی ذهن شماها رو منظورمه)

1. محل دائمی برگزاری نمایشگاه های شیراز، شهرک گلستان! یه کمی از مرکز شهر دوره. یه کمی که چه عرض کنم!

۱۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
yalda shirazi
جشنواره مجازی کتابخوانی عطار

جشنواره مجازی کتابخوانی عطار

دوستان بشتابید که پنجمین جشنواره مجازی کتابخوانی عطار با جوایز باورنکردنی رو به اتمام است!

سال 94 همین موقع ها بود که من یهویی سایت مسابقه را دیدم و به وجود این مسابقه باحال پی بردم و کتابی را به زور خواندم و پاسخنامه را دقیقه های آخر جواب دادم و برنده شدم!

 

اصلا قضیه از چه قراره؟

امسال پنجمین دوره مسابقه مجازی کتابخوانی عطار در حال برگزاری هست.

کلیت کار این مدلی هست که مسابقه به چند بخش تقسیم شده: کودک ، نوجوانان، بزرگسالان و بخش های جنبی خانواده و دفاع مقدس. 

شما ابتدا در سایت ثبت نام می کنید. بعد در بخش های نوجوانان و بزرگسالان(با توجه به محدوده سنی خودتون) از لیست کتابهای قرار داده شده، از یک تا ده کتاب (هر چند تا که دوست داشتید) را انتخاب میکنید. میخوانید و بعد از ورود به بخش کاربری سوالها رو مشاهده می کنید و جواب می دید و پاسخ نامه را ارسال می کنید و خلاص! اگر پاسخ نامه تان با موفقیت ارسال بشه، اسم شما باید توی این صفحه مشاهده بشه. اگر کتابی رو دوست داشتید که توی لیست نبود در همون صفحه کامنت بذارید و اسم کتاب رو بنویسید. اگر داور ها اجازه بدن، شما می تونید با اون کتاب هم شرکت کنید! توضیحات کامل مربوط به شرکت در بخش های مختلف رو اینجا توضیح داده اند: شیوه شرکت در جشنواره و اینجا: راهنمای شرکت و ثبت نام

به همین سادگی، به همین خوشمزگی! 

  

سوالا چطوریه؟ کنکوریه؟

سوالات در بخش های نوجوان و بزرگسال شامل 4 سوال تشریحی میشه. و از این نظر بسیار خوبه. چون شما باید برداشت های خودتون از کتاب رو توضیح بدید و احتیاج به حفظ کردن چیزی نیست. اما باید کتاب ها رو با دقت بخونید و خوب تحلیل کنید. معمولا مسابقه های کتابخوانی سوالات سطحی و تستی رو مطرح میکنند اما خدا رو شکر اینجا از این خبر ها نیست! البته در بخش های جنبی (دفاع مقدس و خانواده) سوالات تستی هست.

  میتونید سوالات بخش نوجوان و بزرگسال رو اینجا ببینید.

  

خب آخرش که چی؟

بعد هر پاسخ نامه به صورت جدا داوری میشه(یعنی اگر شما 10 کتاب بخونید و 10 پاسخنامه بفرستید شانستون برای برنده شدن بیشتر میشه!) و در اواخر شهریور جشن اختتامیه برگزار میشه و به نفر اول 2 میلیون و نفرات بعد هم به این ترتیب جایزه داده میشه!

در هر کدام از بخش های خانواده و دفاع مقدس، یک کتاب معرفی شده. اونها رو به رایگان دانلود می کنید و می خونید و سوالات تستی رو حل میکنید و میفرستید و تمام! در هر بخش به 20 نفر جایزه 100 هزار تومانی داده میشه! 

  

  تا کی وقت دارم؟

تا دهم شهریور! خیلی وقت نیست! بشتابید! (سال قبل چند روزی اضافه کردند اما ممکنه امسال این اتفاق نیفته!)

++ امسال هم تمدید شد. تا 15 مهر وقت دارید. خیلی فرصت مناسبیه!

  

من هم میتونم این کار خوب رو ترویج بدم؟

چرا که نه! مثل خود من میتونید توی وبلاگتون یه پست بنویسید و بقیه رو دعوت کنید. یا میتونید توی انواع شبکه های اجتماعی پوستر و خبر این جشنواره رو بذارید. این لینک میتونه بیشتر راهنمایی تون کنه: همکار افتخاری 

لازم به ذکره که در اختتامیه به تعدادی از دوستان همکار افتخاری، جایزه هم داده میشه. ما که این کار رو فقط به خاطر رضای خدا و ثوابش کردیم! شما خود دانید!2

  

لینک هایی که ممکنه به دردتون بخوره: سوالات احتمالی ، اهداف جشنواره

  

1- این لیست مخصوص بزرگسالان هست.

2-مدیونید اگر فکر دیگه ای بکنید!

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
yalda shirazi

اوضاع در ارتفاعات کلیمانجارو رو به راه است

کتاب اوضاع در ارتفاعات کلیمانجارو رو به راه است؛ شامل پنج داستان از شانزده داستان کتاب پرندگان می روند در پرو بمیرند رومن گاری است که یازده تای آن در مجموعه قلابی و مرگ منتشر شده است. (برگرفته از مقدمه ی مترجم)
کتاب اوضاع در ارتفاعات (باور کنید نامش خیلی طولانی است!) شامل داستان های 

  1. پرندگان می روند در پرو بمیرند
  2. آدم پرست
  3. همشهری کبوتر
  4. اوضاع در ارتفاعات کلیمانجارو رو به راه است
  5. تاریخی ترین داستان تاریخ

و همچنین مصاحبه ای کوتاه با عنوان بیست سوال از رومن گاری است.
کتابی نه چندان حجیم و با قیمتی مناسب. 6000 تومان. از انتشارات چشمه ، ترجمه سمیه نوروزی.


همشهری کبوتر به نظرم خیلی جالب بود و تاریخی ترین داستان تاریخ کمی بهت انگیز. اوضاع در ارتفاعات تلاشی بود برای اثبات عشق و آدم پرست تلاشی برای اثبات اینکه انسانیت هنوز وجود دارد (البته در دوره ی هیتلر!) . و پرندگان می روند کمی شاعرانه بود و کمی خیال باف(اشاره به متن خود داستان).

قسمت هایی برگزیده شده از متن کتاب :

همین روزهاست که سر تا پای آدمیزاد مصرفی بشود. تا حالاش که خواب و خیال های رویایی را ازش گرفته اند تا با آن ها جنگ و زندان بسازند.

همان طور که دست انداخته بود خودش را و از ته دل دوست داشت بمیرد، فکری زد به سرش: یک عشق واقعی حتما می تواند اوضاع را سر و سامان بدهد.

باید یه دلیلی داشته باشه. همیشه یه دلیلی هست.

ته دلش ایمان داشت همای سعادت وجود دارد؛ خودش را در قعر زندگی مخفی کرده و یکهو می آید و درست در تاریک ترین لحظه، همه جا را روشن می کند.

تنها وسوسه ای که هرگز کسی نتوانسته از پسش برآید: وسوسه ی امید.

درست است که علم پرده از اسرار جهان بر می دارد و روان شناسی موجودات را می کاود، ولی خود آدم هم باید بلد باشد کاری برای خودش بکند، دست و پا بسته نباشد، نگذارد باقی مانده ی خرده تخیل هایش را هم به زور بگیرند ازش.

از آن جایی هم که شیر با همه ی شیر بودنش، تنش پر از شپش است، آلبر هم دشمنانی داشت که خوش شان می آمد از نکته های مرموز و مبهم استفاده شان را بکنند.


راستی نسخه الکترونیک کتاب از طریق اپلیکیشن طاقچه با قیمت 3000 تومان قابل خریداری، دانلود و خواندن است!

+قسمت پیوندهای وبلاگم را هم اضافه کردم. همه کسانی را که دنبال میکنم و معتقدم نوشته هایشان خوب است آنجا هستند. در واقع خوبان همه آنجا جمعند! ترتیب اضافه کردن پیوند ها هم به ترتیب قدمت دنبال کردن است. یعنی هرچه جدید تر دنبالشان کرده باشم پایین تر هستند. اگر کسی را دنبال میکنم که در لیست نیست و یا اشتباهی در هر لینکی رخ داده، خبرم کنید.

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
yalda shirazi